برادر شاغلام عزیز ! شما در تکمیل حرف حساب دیروزمان، یک متن جاندار و محکمی مرقوم بفرما، مبنی بر اینکه ما موقتا کسوت گل آقائی را از تن بدر کردیم ! به صحه ماغ که رسید، محض اطلاع خوانندگان، محکم بچسبان به دیوار آبدارخانه !
میگوید: یعنی از نوع “غزل خداحافظی” باشد؟ … ولی حضرتعالی همین دیروز که زیرآب هرچی شعر و شاعری را زدی !؟
میگویم : البته نه به این غلیظی … ! ولی لزوما، سبک و سیاق گل آقائیمان را در آن ملحوظ بفرما !
میگوید: ای بابا … عجب خوشخیال تشریف داری ! چه سبکی، چه کشکی؟ این روزها بسکه در رسانهها به سبک و سیاق حضرتعالی ناخنک زدهاند که دیگر جای سالمی به آن نمانده … دیر بجنبی از روی همین قلم و عینک و عصای اختصاصی سرکار هم تقلید میکنند، کپیه بر میدارند … !
میگویم : برادر شاغلام عزیز ! از جنابعالی که کتاب “بوطیقا”ی ارسطو را در محضر خودمان تلمذ نمودهای، بعدی است! تقلید و کپیه و محاکات، بلکه رونویس، از لوازم هنر نویسندگی است! از قدیم گفتهاند: رنج را بلبل کشید و برگ گل را باد برد! فلذا شما خودت را داخل معقولات نکن! همان متن را مرقوم بفرما، کار داریم میخواهیم برویم!
میگوید : صحیح! یعنی اعراض میفرمایی؟ سپر میافکنی؟ لنگ میاندازی؟ جا میزنی؟ … دلت از جای دیگر پر است، چرا کاسه ـ کوزه را سر این بندگان خدا میشکانی؟
میگویم: نخیر … برادر شاغلام عزیز! موقتا یک استراحت مقطعی مینماییم! سیر آفاق وانفسی میکنیم، کشکی میسابیم. شلنگ نختهای میاندازیم. اوضاع زمانه را سبک ـ سنگین میکنیم … بعدا بر میگردیم !
فعلا جنابعالی هفت کفش آهنین و هفت عصای آهنین بردار، پشت سرت را نگاه نکن، دنبالم بیا … ! والسلام
“گل آقا”
روزنامه اطلاعات 7 اردیبهشت 1368
بازهم از همین روز بخوانید :