دوره پس از جنگ داخلي آمريكا، نه تنها شاهد افزايش چشمگير توليد كتاب براي كودكان بود، بلكه با گسترش انواع خواندنيها نيز روبرو شد. از آن جهت كه متوني كه براي بچهها نوشته ميشد قرنها از فرم و ظاهر ديگر كتابها تبعيت ميكردند، محتواي خواندنيهاي كودكان و بزرگسالان اغلب قابل تشخيص نبود. (هانت 2001:21). گسترش قابل توجه ادبيات كودكان در دو وجه مفهوم و ارائهشان به عنوان كالا، همزمان با اقبال مردمي روبرو شد به طوريكه بيشترين درخواستها را براي اينگونه خواندنيها در پي داشت. رشد تكنولوژي در صنعت چاپ، بازاريابي و پخش كتاب را تسهيل كرد. طبقه متوسطِ مستعد و علاقهمند به خريد كتاب ظاهر شد و جنبشي عمومي به راه افتاد.
تا اواخر قرن هجدهم، ناشران آمريكايي انگليسيها را الگو قرار ميدادند و كتابهاي آنها را تجديد چاپ ميكردند. با اين وجود، در رأس همه ابتدا در بوستون و نيويورك و بعدها در فيلادلفيا، صنعت چاپ پررونقي پا گرفت و ادبيات كودكان بخش عمدهاي از فعاليت آنها را به خود اختصاص داد. اين توسعه امكانات، ملازم ظهور تلقي تازهاي از ادبيات كودك بود. در اين تلقي تازه، كودكي به عنوان دوران متفاوتي از زندگي شناخته ميشد و ديگر به معناي مدل كوچك شده بزرگسالي نبود و توجه مشفقانه بيشتري به كودك و نيازهايش معطوف ميساخت. بچهها، هم به عنوان خواننده و هم به عنوان موضوع ادبيات كودك، مظهر اين استقلال نو شدند؛ تحولي كه به طور همزمان بيمها و اميدهايي را تجربه ميكرد.
در خلال سالهاي 1780 تا 1865، ادبيات كودكان با تمام وجود خود را براي مبارزه با تلقي رايج درباره كودكان به ويژه در مورد نحوه تربيت كودكان و ارتباط آنها با خدا و خانواده آماده كرد. پيش از استقلال ادبيات كودك، موضوعات اين حوزه محدود به تعليمات انجيل (كه به زبانهاي هندي براي اهداف ميسيونري ترجمه شده بود) و ديگر اشكال متون اخلاقي از قبيل مواعظ، توضيح المسائلها، رسالههاي عقيدتي، تاريخ ، تاريخ طبيعي و زندگينامهها ميشد. كتابهاي كوچك و جالب جيبياي كه در لندن به دست جان نيوبري در سال 1744 منتشر شد، يكي از اولين كتابهاي پولساز و سرگرم كننده كودكان بود. اما آمريكاييها كه ايدئولوژيهاي فرهنگي و مذهبي را با كالوينيسم رايج آن زمان مربوط ميدانستند، ادبيات اخلاقي را در فرم و محتوا مورد تأييد قرار ميدادند. تلقي كالوينيستي كه نزديك به دو قرن حاكم بود، به كودكان همانگونه مينگريست كه به آدم بزرگها و معتقد بود كه كودكان منحرف مادرزادياند و نياز به تربيت مذهبي سروقت و انضباط خشك براي نايل شدن به توبه و رستگاري دارند.
اگرچه هژموني كالوينيسم كمكم و در كل با پايان يافتن قرن هجدهم رو به زوال رفت اما روح جاناتان ادواردز، كه در دههی 1740 براي كودكان شخصيتي با مضمون « اراذل جوان و به مراتب نفرتانگيزتر از آدمهاي شرور» قايل بود، هنوز در افكار عمومي پرسه ميزد. همچنان كه ايالات متحده به نحوي جايگاه تازهاي براي خود دست و پا ميكرد، قواعد پيوريتانها رو به زوال رفت و رؤياي آزادي و استعدادهاي پنهان بي حد و مرز به دنياي ادبيات كودك و طرز تلقي نسبت به آن وارد شد. ادبيات آمريكا بي هيچ ملاحظهاي خود را با كودكان همراه ساخت، بر اهميت كيفيت مناسبي كه بدان دست يافته بود تأكيد كرد و آيندهی درخشاني را نويد داد. به اين نحو بچهها نقش خطابي و تأثيرگذاري در طرح ريزي ادبيات ملي بازي كردند.
همین مسیر بود که علاوه بر خلق فانتزیهای بزرگی چون جهانصفحه، آلیس در سرزمین عجایب، نارنیا و بازی تاج و تخت، در دیگر کشورها نیز به خلق آثاری ارزشمندی منجر شد که رنسانسی در ادبیات فانتزی را رقم زد.
هرچند این فرآیند رو به رشد، پس از دههها با خیل آثار ابرقهرمانی صرفاً سرگرمکننده و به دور از شکوه و عظمت فانتزیهای گوناگون و پرمایهی قرن نوزده و بیست، کمکم مسیری دیگر را در پیش گرفته و بیم آن میرود که فانتزی به جلوههای ویژه، ابرقهرمانهای عجیب و غریب و خلق دنیاهای کمعمق و اصالت تقلیل یابد ولی نباید از نظر دور داشت که ما نیز برای نوشتن فانتزی ایرانی در ادبیات فارسی، به چنین رنسانسی نیاز داریم؛ کنار گذاشتن تفکر و تلقی سنتی نسبت به فانتزی و مخاطب کودک و آشنایی با رئوس و عناصر فانتزی نوین و اصیلی که درونمایهای قوی دارد و به استفادهی فرمال از عناصر فانتزی محدود نمیشود.