نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
از مکبث تا سائورون
مسعود ملکیاری
…درست است که وجود عناصری چون اژدها و گنجینه یا جادو و شاهدخت ما را به یاد قصههای عامیانه و صرفاً سرگرمکنندهای میاندازد که بیهیچ پیرنگ و ساختاری منطقی روایت میشدند ولی این فرزند خلف، چیزی بیشتر از سهم اجداد خود در ادبیات جهان میخواهد. ادبیات فانتزی طی دهههای اخیر علاوه بر گسترش اقسام خود و تنوع شکل و ارائه، در انتقال مضامین روزمره و پرداختن به مصائب امروز بشر نیز گامهای بزرگی برداشته است. جاهطلبی و سودایی که جنایت و خیانت مکبث را در نمایشنامهی شکسپیر رقم میزند، در ارباب حلقهها، آتش جنگ بر سر تصاحب حلقههایی را میافروزد که سرنوشت جهان را تعیین میکند…
تازه ها
تحریریه مجله
…کتاب تاریخچهی ادبیات فانتزی در نظر دارد فاصله را پر کند. در حالی که بسیاری از مردم در باب تعریف فانتزی کنجکاوی کردهاند، و جان کلوت و جان گرفت و یاران آنها فانتزی را فهرست کردهاند، کتابی در مورد تاریخ کوتاه فانتزی وجود نداشت. کتاب حاضر، با بحثی پیرامون ظهور «فانتزی» به عنوان صورت ادبی در قرن هجدهم آغاز میشود و با نگاهی به پشت سر و نمونههای پیشین آن: حماسه، عاشقانهها و قصههای پریان، بحث را ادامه میدهد. سپس پیش رفته و پیشرفت سریع «شاخههای مختلف فانتزی» را مورد بررسی قرار میدهد. فصل دوم و سوم به تأثیر عظیم (گرچه دیرهنگام) دو نویسندهی اواسط قرن بیستم (تالکین و لوییس) بر ادبیات فانتزی میپردازد. کتاب در ادامه تقریباً به صورت دهه به دهه پیش میرود: از ۱۹۵۰ تا اولین دههی قرن بیست و یکم، به گرایشهای غالب و نیز به گفت و گوهای در حاشیه اشاره میکند. با این همه در فصل دهم مکثی خواهیم کرد که به تأثیر سه نویسندهی دیگر بپردازیم: رولینگ، پولمن و پرچت که همان اندازه در دههی پس از سال ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ تأثیر به سزایی بر ادبیات گذاشتند که تالکین و لوییس در دههی پس از ۱۹۵۰ و در خلال ۱۹۷۰. گرچه کتاب به بحث پیرامون برخی آثار غیرانگلیسی میپردازد ولی تأکید بر فانتزی انگلیسی است…
اژدهای ورنون
هومن بابک
هوا گرگومیش بود و خوررشید آرام آرام بالا میآمد. نوری سحرانگیز ، مثل رنگینکمانهایی کوچک، بر سطح آب برکهی افسون شده سوسو میزد. شاونا کنار برکه روی شنها زانو زده بود و سرودی کهن میخواند که به پژواک درونش مربوط بود. او نیروی تکاندهندهی کلمات جاودانه و نامیرا را احساس میکرد. شاونا تقریبا به شکلی غریزی این کلمات را میدانست همانطور که شبقبل میدانست که باید پیش از رفتن به سفر، از برکهی افسون شده دوباره سوال کند. او ندای درونی بلندی را میشنید.آب با برگی به لرزه در آمد و موجهای کوچکی جان گرفتند و ناپدید شدند. وقتی همهچیز دوباره آرام شد، شاونا روی سطح آب برکه چهرهی مردی را دید و به آن خیره شد. مردی که قرار بود در آیندهای نزدیک شوهرش باشد و چهرهاش اکنون در آب نمایان بود.با دیدن سیمای خوشترکیب مرد، شاونا آهی کشید. روی زانوهایش نشست و همچنان زلزل چهرهی مرد را نگریست. همانطور که به سطح آب و تصویر مرد خیره بود، آرام آرام صحنهی روی آب تغییر کرد و تصویری مبهم از شهری زیبا که با گلها و پارچهها و نوارهای ابریشمین آذین شده بود، به آرامی پدیدار شد و کمکم کاملاً آشکار شد. شاونا در یک نگاه آنجا را شناخت چون در همهی سرزمینها تنها یک شهر میتوانست به این زیبایی و شکوه وجود داشته باشد و آن هم شهر بزرگ شولزبروک بود. شگفتانگیزترین شهری که در همهی عالم وجود داشت؛ پایا و زنده. پادشاه شولزبروک فردی پر آوازه و جاودانه بود. در این شهر بود که شاونا باید شوهرش را مییافت…
گفتگو با اساطیر؛ بن مایه های داستانی در اسطوره های ایرانی
مسعود ملکیاری
در باورهای ایرانی، پس از جدایی جهان از یک زمان بیکران، آفرینش و انجام آن در چهار دورهی سه هزارساله صورت میگیرد. دورههایی که میتوان با جستجو در آنها، ریشهی بسیاری از باورها را نیز دریافت. ماجرا از زمانی آغاز میشود که جهانِ روشنایی در حالت «مینوی» قرار دارد و اورمزد، خدای این جهان، با آگاهی از وجود اهریمن، حاکم سرزمین تاریکیها وحملهی قریب الوقوع او، موجودات را که در واقع نیروها و ابزار او برای نبرد با اهریمن و دیوهایند، در حالت مینوی میآفریند. در پایان سه هزار سال اول، نوری از سرزمین روشنایی به قلمرو تاریکی میتابد و اهریمن از وجود سرزمین روشنایی آگاه میشود. نبرد میان خیر وشر آغاز میشود اما در این پیکار، دیوان شکست میخورند و اهریمن، موجودات بدکار را راهی جهان مینوی میکند. اورمزد به اهریمن پیشنهاد میکند تا با پرستش او، به جنگ خاتمه دهند اما اهریمن نپذیرفته و دو طرف با یکدیگر توافق میکنند تا نبرد میان خوبی و بدی در سه دورهی سه هزارساله انجام شود. از این نه هزار سال، سه هزار سال بنابر میل اورمزد میگذرد، دورهی دوم، تلفیقی از خواست هر دو است و دورهی سوم، دوران افول و ناتوانی اهریمن خواهد بود…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 13 – ویکی فانتزی
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
۲۵ کتابی که با خواندنشان هوش از سرتان می پرد
شهروز بیدآبادی مقدم
بعضی وقتها کتابهایی به دست آدم میرسد که خواندنشان هوش از سر آدم میبرد. کتابهایی که اگر یک بار بخوانیم، دیگر هیچ وقت از یادمان نمیروند.شاید به این خاطر که ایدههای جدید و حیرتآور کتاب در ذهن، جا خوش میکنند و هر باری که به آنها فکر میکنیم، بزرگ و بزرگتر میشوند. شاید هم به خاطر شخصیتهای فراموشنشدنی، جهان داستانی شگفتانگیز یا طرح برجستهی داستان است که تا مدتها بعد از تمام کردن کتاب، هر جا برویم در ذهنمان میماند.یا شاید هم کتاب آنقدر خشن کارش را تمام کرده که اثری دائمی (دقیقتر بگویم یک زخم دائمی) روی ذهن ما به جا گذاشته است. هدفمان در این مطلب این است که کتابهای خوب فانتزی را فهرست کنیم. البته نه آنهایی که خواندنشان آدم را بدتر گیج میکند.مطالعهی این کتابها، هر چه که باشد، باعث میشوند مختان سوت بکشد و عادت خواندنتان را برای همیشه تغییر میدهند. این کتابها شاید بهترین کتابهای فانتزی نباشند اما هر کدام به شکلی ویژه و حیرتانگیز هستند و لیاقت این را دارند که عاشقان فانتزی (یا عاشقان داستانهای علمیتخیلی) آنها را بخوانند…
پرهای جادویی
تینا جمالی
مامان گفت: « میدونم دلت برای مامانبزرگ تنگ شده. منم دلم تنگ شده. مامانبزرگ هم دلش برای ما تنگ شده. اما ما فقط میتونیم بهش تلفن بزنیم تا اوضاع برای دیدنش دوباره امن بشه.» همه چیز عوض شده بود و بِئا حتی یک قسمت کوچک از آن را هم دوست نداشت. خوب بود که مامان میتوانست همیشه خانه باشد. اما بدون مدرسه حوصلهاش سر میرفت. دلش برای دوستانش تنگ میشد. دلش برای دیدن مامانبزرگ و وقتی که بعد از مدرسه با هم بودند، تنگ شده بود. مامانبزرگ هر چیزی را که در مورد پرندگان، حیوانان و گیاهان و درختان وجود داشت، میدانست. او تابستان بئا را برای گشت و گذار در مزارع و کنار رودخانه با خودش میبرد. اسامی تمام پرندگان باغ را به بئا یاد داده بود و به او گفته بود چطور برایشان آب و غذا بگذارد. حالا بئا و مادرش در یک خانه و مامانبزرگ هم درخانهی دیگر گیر افتاده بودند و اجازه هم نداشتند همدیگر را ببینند. بئا در باغ چرخ میزد و سعی میکرد کاری برای انجام دادن پیدا کند. بئا بلند گفت : «کاش میتونستم درست و حسابی مامان بزرگ رو ببینم، یعنی تا حدی که مطمئن بشم حالش خوبه. » شاخههای بالای سر بئا خش خشی کردند و یک پر سفید و نرم در هوا آرام پیچ و تاب خورد و پایین آمد و جلوی پایش افتاد. شبیه یک پیغام بود. بئا آن را برداشت و به داخل خانه برد و گفت: « مامان، اینو ببین. » مادردر حالی که از پشت کامپیوتر به او نگاه میکرد و عینکش را به سمت چشمانش هل میداد، گفت: « خدای من، تا حالا همچین پری ندیده بودم! »…
داستان های فانتزی کودکان را شجاع تر می کنند!
نسیم عربامیری
داستانهای فانتزی ما را به ادواری برمیگردانند که انسانها بخش ناتوانی از جهان هستی بودند و همواره سؤالات بزرگ آنها را نگران میکرد. سؤالاتی همچون «از کجا آمدهایم؟!»، «به کجا میرویم» و …کودکان نیز دوست دارند به جواب این سؤالات برسند. برای همین به راحتی قراردادهای فانتزی را میپذیرند و از داستانهای فانتزی برای مقابله با آنچه آنها را میترساند استفاده میکنند. برای نمونه میتوان با معرفی کردن ارواح به کودکان، در داستانهای فانتزی به پرسش «از کجا آمدهایم» و « به کجا میرویم» پاسخ داد. یا با نوشتن داستانی که در آن، پوست انسان ، به خز یا پر تبدیل میشود، میتوان تجربه منحصر به فرد جدا شدن از جسم را هنگام مرگ تشریح کرد.فانتزی صرفاً فرار کودکانه از واقعیات زندگی نیست. ما تلاشی برای تغییر این دنیا نخواهیم کرد مگر اینکه توانایی تصور کردن واقعیت دیگری را داشته باشیم. و اینجاست که میتوانیم بگوییم تمام تغییرات ریشه در فانتزی و تخیل دارند. خواندن داستانهای فانتزی سایر کشورها، به کودکان کمک میکند تا با امیدها، ترسها، اعتقادات مذهبی و فرهنگ آنها آشنا شوند…
سفری هلویی به سمت خوشبختی
حسن محمدهاشم
…اگرچه شاید نتوان «جیمز و هلوی غول پیکر» را به دلیل شخصیت اصلیاش، جیمز، به طور کامل از خانواده فانتزی حیوانات دانست ولی بیشک از آنجا که حضور، نقش و تأثیر حشرات غولپیکر همراه جیمز در سفر و در روند داستان بسیار پررنگ و مهم است، میتوان در این چهارچوب بررسیاش کرد. زندگی جیمز با یک اتفاق ناگوار حیوانی! شروع میشود:«جیمز هنری تروتر تا چهارسالگی زندگی خوب و خوشی داشت. او با پدر و مادرش توی خانهای زیبا، نزدیک دریا، با آرامش زندگی میکرد. {…} بعد، روزی پدر و مادر جیمز برای خرید به شهر لندن رفتند و اتفاق وحشتناکی برایشان افتاد. (یعنی توی روز روشن و توی یک خیابان پررفت و آمد) ناگهان یک کرگدن عصبانی که از باغوحش لندن فرار کرده بود، هردوشان را یک لقمه چپ کرد.» {که البته یا مترجم محترم در پایان جمله کمدقتی کرده یا کرگدنهای لندن آدمخوارند!}…
ارباب حلقه ها یا چرخ زمان! کدام یک بهتر است؟
پگاه خدادی
…پایان مجموعهی «ارباب حلقهها» برای دوستداران فانتزی شیرین و تلخ بود - شیرین به خاطر تجربهی خوبی که با آن داشتند، و تلخ برای این که میبایست با یکی از داستانهای محبوب خود وداع میکردند - و به همین علت بود که بسیاری از خود پرسیدند: حالا چه بخوانیم؟ در میان خوانندگان آثار تالکین همیشه نویسندگان ژانر فانتزی نیز هستند، و عدهای از آنها در پاسخ به این پرسش بر آن شدند تا در فضایی مشابه با مجموعهی «ارباب حلقهها» داستان خود را بنویسند.یکی از این نویسندگان رابرت جردن، نویسندهی سرشناس آمریکایی بود. جردن، که مجموعه داستان فانتزی «ماجراهای کُنان» را در کارنامهی کاری خود داشت و از طرفداران سرسخت آثار تالکین بود، تصمیم گرفت با نگاهی به داستان «ارباب حلقهها» فانتزی حماسی خود را خلق کند، حماسهای عظیم که «چرخ زمان» نامید…
ملکه ی شکست خوردگان
آزاده کامیار
…ملکهی شکستخوردگان، روایت استعمار، شکست و انتقام است. در جهان رمان، جایی شبیه یکی از جزایر کاراییب، استعمارگران خانوادهی سیگورنی را قتلعام میکنند و بسیاری را به بردگی میکشند. پس از آن قتلعام بزرگ، بردهداری به اصل نظام اقتصادی آن جزیره تبدیل میشود و استعمارگران با شکنجه و کشتار، بردهها را در کنترل خود نگه میدارند.بیست سال پس از قتلعام بزرگ، پادشاه غاصب جزیره که بیفرزند مانده، اعلام میکند میخواهد وارث خود را از بین فرزندان خانوادههای اصیل جزیره انتخاب کند. سیگورنی که دختر یکی از این خانوادهها بوده، موقعیت را برای انتقام مناسب میبیند. او که پس از شب قتلعام از جزیره گریخته حالا بازمیگردد تا بتواند دوباره جزیرهاش را آزاد کند. سیگورنی از این قدرت جادویی برخوردار است که ذهن دیگران را بخواند اما در برابر دسیسهها و سیاستبازیها و از همه مهمتر در مقابل کسی که قدرتش بر او هیچ اثری ندارد، او به چیزی بیش از تواناییهای جادویی خود نیاز دارد. بنابراین باید متحدینی برای خود دستوپا کند و در این میان از اسرار تاریخ خود و تاریخ زادگاهش نیز باخبر شود…