نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
فرزند دوست داشتنی ادبیات
مسعود ملکیاری
…به نظر میرسد فرار از واقعیت که فانتزی قول آن را به خواننده میدهد، خیالی واهی است. اتبری در کتاب «قواعد فانتزی در ادبیات آمریکا»(۱۹۸۰) در اینباره میگوید: «بهترین فانتزیها با ترفند خودمانی شدن با خواننده و با پرداختن به ریزهکاریهای کاملاً غیر واقعی- اعم از رنگهای درخشان، رفتارهای قهرمانانه، دگرگونیهای پیشبینی نشده، و تغییر مکانهای همزمان- حس شدید خواستن از ته دل را و احساس دلتنگی برای آنچه هرگز نبودهاند در خواننده برمیانگیزند.»به زبان دیگر میتوان گفت که فانتزی هیچ پدرکشتگیای با واقعیت ندارد و از قضا ریشه در آن دارد و نویسندگانی که چون دورهی خامی چارلز لاتویج داجسن (لوئیس کارول) خیال میکنند نگارش داستانهای بیمعنی و سراسر خیالپردازانه و خندهدار، دون شأن داستانهای سوپررئالیستیشان است، باید تلقی خود را کمی از سالهای ۱۸۶۰ میلادی به روزتر کنند، چون امروزه مخاطبان برای واقعیت و خاطرهنویسی روایی، تره هم خرد نمیکنند…
تازه ها
حمزه طاهری
…سریال «بازی تاج و تخت» که فصل هشتم و پایانی آن در می ۲۰۱۹ منتشر شد، برای مدتها در صدر لیست آثاری که بیش از همه به سرقت رفتهاند، قرار داشت؛ اما برای اولین بار بعد از سالها، سریال اسپین آف و وسترن «جنگ ستارگان» جای سریال فانتزی جورج آر. آر. مارتین را گرفت.طبق آمار داده شده، سریال جنگ ستارگانی دیزنی، بیش از بقیه آثار غیرقانونی دانلود شده است. بر خلاف دسترسی گسترده مشترکان خانگی به سرویس نمایش آنلاین دیزنی پلاس، سریال «ماندالوریان» به سرقت شدهترین (دانلود غیر قانونی) برنامه تلویزیونی در سال ۲۰۲۰ تبدیل شده است. این موضوع بر اساس تحلیلهایی که «تورنت فریک» بر اساس چندین منبع مختلف انجام داده، اعلام شد.سریال «بازی تاج و تخت» که فصل هشتم و پایانی آن در می ۲۰۱۹ منتشر شد، برای مدتها در صدر لیست آثاری که بیش از همه به سرقت رفتهاند، قرار داشت؛ اما برای اولین بار بعد از سالها، سریال اسپین آف و وسترن «جنگ ستارگان» جای سریال فانتزی جورج آر. آر. مارتین را گرفت.در سال ۲۰۱۹ و زمانی که اولین فصل سریال «ماندالوریان» منتشر شد، این اثر در رتبه سوم سرقت شدهترین آثار قرار گرفت.دیگر سریالهایی که در این لیست قرار دارند، به ترتیب «پسران»، «دنیای غرب»، «وایکینگ ها»، «پیشتازان فضا: پیکارد»، «ریک و مورتی»، «مردگان متحرک»، «بیگانه»، «کماندار» و «فلش» هستند…
گفتگو با اساطیر؛ بخش ششم: گفتگو با جمشید
مسعود ملکیاری
…جمشید بدون فره ایزدی چیست؟ هیچ. شاید پرسش اساسی از جم همین باشد. در واقع با پاسخ به این پرسش است که میتوان با جمشید واقعی، انسان و ماجرای غم انگیز پایان زندگیاش روبهرو شد. زمانی که ویژگی قدسی او را سلب کرده و با امر واقعی روبهرو شویم میتوانیم از اسطوره، شخصیت تاریخی بسازیم. بیایید تا با مقدماتی پیشتر (در شمارهی قبل) ذکر شد و رها کردن جاذبههای روایی بخش دوم افسانهی جم و با شناختی که از او فراهم کردهایم، به بخشی بپردازیم که در بیشتر منابع، به دلیل زوال قدرت جمشید و پر کشیدن فره از او، به اندازهی دیگر بخشها به آن پرداخته نشده است.در متون آمده است که جمشید پس از گناهی که مرتکب میشود و فره را از دست میدهد، به همراه خواهرش «جمیگ» به مدت صد سال از هراس ضحاک در دنیا سرگردان میشود. کار را از آنجایی آغاز میکنیم که فردوسی داستان جمشید را تمام میکند:«بجمشید بر تیرهگون گشت روزهمی کاست آن فر گیتی فروزهمی راند از دیده خون در کنارهمی کرد پوزش در کردگارهمی کاست ازو فره ایزدیبرآورده بروی شکوه بدی»آنچه ما را در دو بخش انتخابی از افسانهی جم، به سوی کشف ایدههایی داستانی و امروزین، رهنمون میشود، شاخ و برگهایی که منابع مختلف به صد سال پایانی زندگی او دادهاند (اعم از ازدواج او و خواهرش با دیوها یا دو نیم شدنش به دست ضحاک) نیست بلکه تحلیل بیطرفانهی نقاط عطف روایت است…
داستان «هیولاهای بزرگ و کوچک»
یاکوب درد | ستاره سمائی
یک هیولا زیر تختخوابم است. مطمئنم، چون هر روز از مدرسه تا خانه دنبالم میآید.میتوانم کمک بخواهم، اما از عکسالعمل بابا میترسم. او خیلی از تعلیقم عصبانی بود. هیچوقت من را کتک نمیزند، اما حتی وقتی «جیسون! لعنتی!» گفتنش را هم کنار گذاشت، همچنان سرِ تلویزیون فریاد میکشید.خب، لعنتی، من فقط داشتم چرخش و ضربه زدن به توپ بیس بال را تمرین میکردم. تقصیر من نبود که کارلتون طرفِ چوب بیسبالم دوید، اما معلمها و مدیر هی میگفتند که هیچکس توپی پرت نکرده بوده، که من کل روز عصبانی بودهام، که من همیشه عصبانیام. البته که عصبانی بودم. کارلتون موقع ناهار عمدا سینی غذایش را روی سر من یکوری کرد، اما من برای این کتکش نزدم؛ فقط یک تصادف بود.یا حداقل من اینطور فکر میکردم. چون حالا حدس میزنم که هیولا برایش پشت پا گرفته! حتی شاید هلش داده طرف چوب بیسبالم. هیچوقت نمیفهمیم! چون هیولاها همیشه نامرئی هستند!یک خراشیدگی زیر تختم است. صدایی مثل وزیدن باد میآید، اما مطمئنم که هیولا آن پایین دارد چنگالش را تیز میکند. پتو را روی سرم میکشم، اما صدا کمتر نمیشود، و ناگهان دیگر نمیتوانم جلوی اشکهایم را بگیرم.«بابا!» فریاد میزنم. «کمک، بابا، یک هیولا اینجاست».هیچ جوابی نمیشنوم، اما بعد از مدتی طولانی صدای پایی را در هال میشنوم. قدمهایی آرام و سنگین روی کفپوش چوبی، و من کاملا از فریاد زدن پشیمان میشوم. بابا وقتی عصبانی است، پاهایش را میکوبد، اما نمیخواهم دوباره سرم داد بکشد. غیر از اینها، یک صدای تقتق یا یکجور زنگ عجیب هم میآید. اگر بابا نباشد، چی؟ اگر هیولا چند تا از دوستانش را صدا کرده باشد و همهشان دنبال من بگردند، چی؟!…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 49 – ویکی فانتزی
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
خیال زادگان؛ بخش اول: سیرنها
بهار طاهری
…سیرنها در جزیرهای در دریا ساکن بودهاند. آنها زیباترین آوازها را میخواندند به طوری که اگر ملوانی از نزدیکی آنها عبور میکرد نمیتوانست از وسوسهی شنیدن آواز دلکش آنان بگذرد و با جان و دل به سمت جزیره کشیده میشد. برخی میگویند در این حالت کشتی این ملوانان نگون بخت و سرگردان در دریا به صخرههای جزیره برخورد میکرد و آنها با در هم شکستن کشتیشان جانشان را از دست میدادند، اما در روایاتی دیگر گفته میشود که این ملوانان مدهوش از آواز سیرنها به جزیره پا میگذاشتند و چنان محو آوازشان میشدند که گوش دادن آنها به موسیقی سیرنها برای ابد ادامه مییافت و جزیره از استخوانهای ملوانان بخت برگشته سفید بود.حال چه کسی توان بازگو کردن چنین روایتی را داشته است،اگر کسی از این جزیرهی مخوف بازنگشته است؟باید بگوییم که فرار از این افسون در طول تاریخ دوبار فراهم شده است. اولین بار کشتی آرگو از نزدیکی جزیرهی سیرنها عبور کرد اما اورفئوس که تمام طول مسیر برای ملوانان آواز میخواند جان آنها را نجات داد. صدای اورفئوس چنان گیرا و رسا بود که آوازهای سیرنها شنیده نشد و کشتی به سلامت از آنجا عبور کرد.بار دیگر اولیس به توصیهی کیرکه، به گوش افراد خود موم فرو کرد تا آوازهای سیرنها را نشنوند و به دام نیفتند، اما اولیس که خودش کنجکاو بود به افرادش دستور داد او را محکم به دکل ببندند و هرگاه از آنها خواست رهایش کنند بندها را محکمتر کنند و اینگونه بود که اولیس آواز زیبای سیرنها را شنید ولی در دام آنها نیفتاد.البته پیشگویی شده بود که اگر افسون سیرنها کارگر نیفتد و کشتیای موفق بشود از کنار آنها عبور کند سیرنها تاب نخواهند آورد و خود را به دریا خواهند افکند. برطبق این پیشگویی سیرنها پس از عبور کشتی آرگو خود را به دریا افکندند و تبدیل به صخره شدند…
برترین انیمه های دنیای فانتزی
سایت اسکرین رنت | محدثه جودکی
…«اتک آن تایتان» بهطرز شگفتانگیزی پرطرفدار است. هم بهواسطهی فصل اول شاهکارش که بسیاری از مخاطبان لقب «بازی تاج و تخت» انیمهها را به آن دادهاند و هم بهواسطهی داستان حیرتانگیزی که دارد. سریال در فضایی آخرالزمانی روایت میشود. انسانها بهمدت صد سال خود را در شهری دیوارکشیشده پنهان کردهاند تا از تایتانها در امان باشند. تایتانها موجوداتی عظیمالجثه هستند که از انسانها تغذیه میکنند.اتک آن تایتان پر است از رازهای شگفتانگیز و صحنههای اکشن معرکه، و از این نظر بهترین انیمهی سالهای اخیر است و این یعنی قطعاً میتواند طرفداران جدید انیمه را هم به دام خود بیاندازد. تا امروز ۵۹ قسمت از این سریال پخش شده و فصل آخرش تا چند روز دیگر به نمایش درمیآید…
شاهنامه؛ اقتباسی از انیمیشن «پارانورمن»
مهران عشریه
…اگر جادوگر بیدار شود، شهر به نابودی کشیده میشود. کیکاووس، هر سال، کنار درختی که جادوگر، زیر آن دفن شده، مینشیند و شاهنامه میخواند: هر سال، درست هجدهم مهرماه. از غروب، شروع به خواندن میکند تا صدای خُروپُف جادوگر، قبرستان را پُر کند. کیکاووس، با خواندن کتاب قدیمی، میتواند تمام پهلوانان را حاضر کند. هجدهم مهرماه، شبی است که هر سال جادوگر میخواهد از خواب بیدار شود. با خواندن شاهنامه، جادوگر باید در خواب مرگ، دوباره به خواب رود.امشب، کیکاووس قصد خواندن شاهنامه ندارد. پهلوانان را بالای قبر جادوگر بیاورد که چه؟ آنها را به جان هم بیندازد که چه؟ جادوگر را به خواب ببرد که چه؟ چند سال است، بهترین رفیقش پرهام، دمِ درِ مدرسه میایستد و او را دیوانه میخواند. پدر و مادرش هرچه تلاش میکنند کیکاووس را از توهم داستان جادوگر بیرون کنند، موفق نمیشوند. کیکاووس، هرصبح رستم را در کوچهای از شهر، در حال کُشتن اژدها میبیند و او را تشویق میکند. هر ظهر، سایهی همای سیمرغ را روی سرش میبیند و پری از سیمرغ را آتش میزند. هرشب، رودابه را روی ایوان همسایه میبیند و با رودابه، آواز «مرغ سحر» را زمزمه میکند. وقتی با سیاووش از آتش عبور میکند، دختر همسایه، او را دیوانه خطاب میکند؛ بیژن را از چاه بیرون میکِشد، پدرش سرش داد میزند؛ از جام جمشید، دنیا را مینگرد، بهترین رفیقش پرهام به او میخندد. امشب، کیکاووس حالش از همهی مردم شهر به هم میخورد. شاهنامه نمیخواند تا جادوگر بیدار شود، مردم را بترساند تا آنها بفهمند آنچه کیکاووس میبیند و به آن باور دارد، وجود دارد. اما قبل از آنکه جادوگر نفرین قدیمیاش را عملی کند و شهر را با خاک یکسان کند (همانطور که مغول، نشابور را) کیکاووس قصد دارد دوباره شاهنامه بخواند و جادوگر را به خواب ببرد. همین که پدر و مادرش بدانند او تهمینه را میبیند و مویهاش را میشنود، کافیست…
داستان «زن ماهی»
مسعود اباذری
…این بدن که اینجاست: درست مقابل چشمانم، کنار ریشههای درختی در آب، سرد و خیس: کالبد من است. فریبرز، رأسِ ساعت دوازه نیمهشب، من را رها کرد. پلاستیکی روی سرم کشید و دیگر نتوانستم از پشت آن، آسمان بالای سرم یا حتی، حرکت مواج برکه را ببینم که کنارش افتادهام.دقیقتر به جنازه چشم میدوزم؛ به آن گرمای دهان مرده که فضای بخارآلودی را مانند قطرات باران، بر دیوارهی کیسهی پلاستیک شکل داده است. پلاستیک ضخیمی که فریبرز برای گلخانهی خانه خریده بود. موهایم، روی شن و ماسهی برکه در رفتوآمد است. آرام، بازمیگردم و چرخی توی برکه میزنم. پوست فلسدارم را توی آب حرکت میدهم. نمیخواهم دوباره بمیرم. دفعهی قبل هم از خفگی مُردم.وقتی طناب کنفی را با دستان لرزانش از صندوق عقب ماشین بیرون کشید، فهمیدم دیگر اختیاری روی خودش ندارد. دستهای لرزان، همیشه نشانهی قطعیت کار است. وقتی با یک مرد بیستوسهساله زندگی کنی، میفهمی دستان لرزان، قطعیتی انکارناپذیر است…
بهترین کتابهای فانتزی سال ۲۰۲۰ – بخش دوم
پگاه خدادی
…(خدای سوزان) نوشتهی آر.اف کوانگ (R.F. Kuang)خلاصه: فَنگ رونین، پس از این که مردم سرزمین نیکَن را از تهاجم بیگانگان نجات داد و ملکهی خبیث را در یک جنگ داخلی ویرانگر از تخت سلطنت به زیر کشید، از سوی همپیمانان خود مورد خیانت قرار گرفت و رها شد تا بمیرد.رین، قهرمان داستان حاضر نیست کسانی را که در این راه جانفشانی کردهاند فراموش کند – به خصوص مردم ایالتهای جنوبی و تیکانی، روستایی که او در آن بزرگ شده است. رین به زادگاه خود بازمیگردد و با چالشها و همچنین موقعیتهای جدید مواجه میشود. در حالی که همپیمانان او در جنوب افرادی توطئهگر و غیرقابل اعتماد به نظر میآیند، رین خیلی سریع متوجه میشود که قدرت واقعی نیکَن در دست میلیونها نفر از مردم عادی است که تشنهی انتقام هستند و او را الههی رهاییبخش خود قلمداد میکنند.رین با حمایت سپاه جنوب و تودههای مردم، به نبرد با «جمهوری اژدها» برمیخیزد تا مردم را از زیر سلطهی ستمگران نجات دهد. قدرت و نفوذ او روز به روز بیشتر میشود، ولی آیا رین میتواند در برابر وسوسهی آوای ققنوس که او را به ویران کردن و آتش زدن جهان تشویق میکند مقاومت کند؟..
دنیای دیوانه آلیس یا روزمرگی ملال آور آدمهای عاقل؟
سارا آقامحمدی
…شهرتی که داستان لوئیس کارول بر هم زده است، از جهان ادبیات فانتزی بیرون آمده و باعث به وجود آمدن مناقشات و نظریات زیادی در میان رواشناسان و علاقهمندان روانشناسی شده است. تا جایی که اختلال در درک اندازهی اشیاء را در این علم «سندرم آلیس در سرزمین عجایب» نامگذاری کردهاند. برخی دیگر اصالت را به دنیای پر از معادلات ریاضیای دادهاند که لوئیس کارول ریاضیدان، از آن میآمد. البته نباید دغدغه خیل محافظهکارانی که آلیس در سرزمین عجایب را دفترچهی معرفی مخدرهای روانگردان، میشناسند و رسانهها را از بازتولید آثار اقتباسی از این کتاب بر حذر میدارند غافل بمانیم. خودمانی که بخواهیم به سیر اتفاقات و خوراکیهای عجیب قصه نگاه کنیم، چیزهایی دستمان را میگیرد که احتمالاً روح جناب کارول پاک از آن بیخبر است!…