نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
فابل ها و فانتزی
مسعود ملکیاری
ادبیات عامیانه یا فولکلور، خاستگاه ویژهای برای ادبیات فانتزی به حساب میآید. قصههای و افسانههای ستونهای این ادبیاتند و قصههای حیوانات نقش بزرگی در آن بازی میکنند. قصههای حیوانات یا فابلها از ارکان فرهنگی بسیاری از تمدنها به حساب میآیند تا آنجا که گاهی یک قصه به اشکال گوناگون در فرهنگهای مختلف صاحب روایت ویژه است.«زمانی كه قصههای حیوانات با هدفی اخلاقی نقل میشوند، تبدیل به یك فابل میشوند.» این را استیس تامپسون، متخصص بزرگ فولكلور میگوید تا گونهای ادبی را كه برای همهی ما آشناست، تبیین کند. شهرت قصههایی چون؛ روباه و كلاغ، شیر و موش و چوپان دروغگو آنقدر جهانی است كه انگار مادرزاد آنها را بلدیم. آنها اغلب بخشی از آگاهی شهودی ما هستند و كمتر میتوان روز و ساعت اولین برخورد با آنها را به یاد آورد.كودكان و دیگر خوانندگان آثار فولكلور، كاملاً با جهانی كه در آن، حیوانات و آدمها به یك زبان حرف میزنند، عوالم را تغییر میدهند، در شكلگیری موقعیتها مؤثرند، به یكدیگر كمك میكنند، یا درگیر جنگ نیرنگ و ذكاوت میشوند، خوگرفتهاند و رفتار انسانگونهی حیوانات، حتی در روزگار پیچیدهی ما، مایهی سرگرمی است. گواه آن محبوبیت بسیاری از انیمیشنهایی است که شخصیت اول آنها حیوانی سخنگو است…
تازه ها
تحریریه مجله
…نتفلکیس سراغ سفرهای تاریخی و فانتزی «ریک ریوردان» رفته و میخواهد از رمانهای پرفروش این نویسنده، فیلم و سریال بسازد.ریک ریوردان، رماننویس ادبیات داستانی که بیشتر به خاطر سریالهای اقتباسی «پرسی جکسون» و «المپیکیها» شناخته میشود، از اقتباس نتفلکیس از داستانهای فانتزیاش خبر داد.به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از ددلاین، نتفلیکس قرار است اقتباسهای ویژهای از مجموعه داستانهای «تواریخ کین» یا «وقایعنگاری کین «Kane Chronicles» نوشتهی ریک ریوردان رماننویس شناخته شده قصههای فانتزی و اساطیری شکل دهد.ریوردان، این نویسندهی آمریکایی با هیجان این خبر را اعلام کرد و در صفحهی مجازی خود نوشت؛ ما از اکتبر گذشته روی این قرارداد کار کردیم و خوشحالم که امروز این ماجرا را اعلام میکنم. در حال حاضر فقط میتوانم این خبر را بدهم. منتظر خبرهای بعدی باشید.این رماننویس در کتابهای «تواریخ کین» مخاطبان را به سفری در میان اسطورهها میبرد و خدایان مصر را در جهان مدرن به چالش میکشد.اولین کتاب از سهگانهی این مجموعه «هرم سرخ» است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده بود. به دنبال آن نیز «سریر آتش» و «سایه مار» انتشار یافت…
داستان بابالنگ دراز شب
جفری فورد | شکیبا محب علی
گفته شده است زمانی که او یک بچهی کوچک بود، در پایان یک شب تابستانی که در تختخوابش خواب بود، عنکبوتی داخل گوشش خزید، شبکهی پیچدرپیچ کانالها را پیمود، به آرامی غشا و ارگان را خورد، تا غارِ جمجمه را کشف کرد. بعد در الگویی مارپیچ به قشر خاکستری مغز نقب زد، دقیقاً به مرکز آن، جایی که در آن یک آشیانهی بزرگ برای خودش حفر کرد و مسیرهای عصبی را با رشته تارهایش دوباره به هم متصل کرد. عنکبوت، پسر را مثل یک ساز زیتِر مینواخت، تارهای نقرهای طراحی خودش را به صدا درمیآورد و موسیقیای را خلق میکرد که هم اراده و هم خواست را هدایت میکرد.گفته شده است، بچه پیش از این تجاوز به جمجمهاش، یک فرشتهی کوچک معصوم بوده است؛ با چشمهای سبز درشت و موجی از موهای طلایی، گونههای گلگون و خندهای واگیردار. والدینش نمیتوانستند جلوی خودشان را بگیرند تا در هر فرصتی پُز او را ندهند و رهگذران را با ویژگیهای شگفتانگیز او سرگرم نکنند، که یکی از مهمترینِ آنها توانایی از حفظ خواندن کلمه به کلمهی داستانهایی بود که هر شب موقع خواب برای او خوانده میشد. اکثراً یک همسایه در معرض نطق دربارهی کلّ «سه تا فامیل کوتولهی عجیبغریب» قرار میگرفت.با این حال، تغییری درونی منجر به تغییری بیرونی شد و در طول چند ماه چشمهای پسر برآمده شدند و فاقد هر رنگی، تا اینکه به برجستگیهایی با یک میلیون وجه از عقیق باباقوری درخشان تبدیل شدند. پاها و دستهایش بلند و باریک شدند، اما بدنش کوتاه ماند با یک شکم کوچک اما برجسته، مثل یک سیب آدم در گلویی باریک و کشیده. اگرچه کرکهای نرم گلخار در نواحی پشتش، بازوها و رانهایش رشد کردند، اما در کل تاس شد، حتی ابروها و مژههایش را از دست داد. گوشتش به رنگ خاکستری کمرنگ درآمد، کمی متمایل به بنفش. دندانهای نیشش به شکل سوزنهایی قوسدار و خمیده درآمدند و نیاز بود مثل ناخن کوتاه و صاف شوند…
ترجمه و انتشار جدیدترین اثر جی.کی. رولینگ در ایران
حمزه طاهری
…«ایکابوگ» را ابتدا رولینگ به عنوان یک داستان قبل از خواب برای کودکان خودش نوشته بود. سپس ماجراهای هری پاتر پیش آمد و این کتاب ده سالی در گنجه خاک خورد تا اینکه کرونا مجالی برای انتشارش فراهم کرد. خبر انتشار این کتاب نخستین بار در اواخر ماه مه (۷ خرداد امسال) منتشر شد و طی تابستان هواداران بسیار در فضای مجازی دربارهی آن صحبت کردند.رولینگ اعلام کرده تمام پول به دست آمده از این کتاب را به صندوق خیریه وولانت اهدا میکند. این پول برای کمک به گروههایی خرج میشود که در بریتانیا و در سطح جهان تحت تأثیر پاندمی کووید -۱۹ قرار گرفتهاند.روث آلتایمز ناشر ارشد گروه هچت گفته: «گروه کودکان هچت بسیار هیجانزده است تا کتاب «ایکابوگ» جیکی رولینگ را منتشر کند. این کتاب یک داستان پریان بسیار فوقالعاده و اوریجینال از یکی از بزرگترین داستانسرایان جهان است.»او اضافه کرده: «پادشاهی کورنوکوپیا مکانی ایدهآل برای بیان این داستان ماجراجویانه خارقالعاده است که میزان شجاعت دو کودک را در حالی میآزماید که آنها سعی دارند حقیقتی را که در ورای افسانهی ایکابوگ نهفته است کشف کنند. این کتاب داستانی است که به اندازهی هزاران تصویری که خوانندگان جوان در پاسخ به آن برای ما فرستادهاند، خلاقانه است و از قوهی تخیل بالا بهره میبرد. همچنین داستانی دربارهی قدرت امید و دوستی است که خوانندگان تمام سنین میخواهند دوباره و دوباره به آن بازگردند.»…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 60 – ویکی فانتزی
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
خیالزادگان؛ بخش دوم: هیولاهای خواب
بهار طاهری
…بختک یا فرنجک، به عقیدهی عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر که با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت و این کنیز بیدرنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید. اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت و فرنجک از گل و به قولی از خمیر، بینیای برای خود ساخت .فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته است کسی را به پشت خفته ببیند بر سینهی او میجهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده نشود گنجی از گنجهای اسکندر را که میشناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد- بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی ، دماغ گلی و دماغ خمیری نیز خوانده میشود، به عقیدهی عوام در تاریکی و بهخصوص زیر درختها و در جنگلها و باغها میگردد. ظاهراً این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گازکربنیکی که شبها از گیاهان متصاعد میشود و کسی را که در جنگل یا زیر درخت خوابیده باشد به خفقان میافکند ناشی شده است.»همچنین در برخی منابع بختک و آل یک موجود شناخته شدهاند و آل نیز بینی گلی دارد. آل همان موجودی است که گفته میشود جگر زنانی که تازه فرزند زاییدهاند را میدزدد و موجب مرگ آنها میشود….
داستان کِپَـــروک – بخش اول
بهزاد خداپرستی
دم غروب شرجی بندر مَحنظر لنگ لنگان آمد کنار موتور ایستاد و با پای چپ هندل زد و بعد نشست روی زین و به پسر نوجوانش نگاه کرد که گونی کوچک ابزار جنگیری در بغل جلو در ایستاده بود. علیکو لبخندی زد و ترک موتور نشست و گونی را گذاشت روی پایش. محنظر توی آینه به پسرش نگاهی انداخت. علیکو نگاه او را دید و کمی روی زین جابه جا شد که یعنی کاملاً درست نشسته است اما محنظر به عادت گفت:– درست بشین که راه دست انداز زیاد دارد.علیکو هم جواب همیشگی را تکرار کرد.– محکم نشستهم. شما نگران نباشید.محنظر روی پای چپ فشار آورد و موتور از جک درآمد و بعد به طرف روستای کَل کادی راه افتادند. صدمتری که دور شدند علیکو برای لحظه ای میتیل را دید که با آن تن پشمالو، نیمه برهنه دنبالشان میدوید. میتیل شبیه یک نئاندرتال قدکوتاه بود که شلوارک پایش باشد. علیکو این را به باباصَفَر گفته بود. او هم با خنده جواب داده بود شاید هم باشد،سنش که خیلی زیاد است. باباصفر بابازار بود و مراسم زار برگزار میکرد. مردم، بیمارانی که از درمانشان ناامید شده بودند را پیشش میآوردند تا با سازودهل کُندُر بسوزاند و از اجنه کمک بخواهد که بیماری را از تنش بیرون کنند. باباصفر اول درباره کارهایی که برای بیمارکرده بودند میپرسید و بعد از اینکه مطمئن میشد که همه درمانهای معمول روی بیمار صورت گرفته است قبول میکرد که برایشان مراسم برگزار کند. به علیکو میگفت دنیای جادو به جای خود، دنیای علم به جای خود. هرکس باید کارخودش را درست انجام بدهد. پدر علیکو بیست و پنج سال بود که برای باباصفر ساز میزد و نزدیک پانزده سال بود که شده بود وردست باباصفر. امیدوار بود که یک روزی خودش بابازار بشود اما حالا در استانه چهل سالگی حس میکرد که باباصفر زیاد بهش امیدوار نیست و برای همین با پسر نوجوانش میفرستدش دنبال جنگیری توی دهات اطراف. یکسالی میشد که کارشان این بود…
بهترین کتابهای فانتزی سال ۲۰۲۰ – بخش سوم
پگاه خدادی
… The Once and Future Witches (ساحرههایی که بودند و خواهند بود) نوشتهی الکس ای. هارو (Alix E. Harrow)خلاصه: در سال ۱۸۹۳م دیگر چیزی به نام ساحره وجود ندارد. در زمانهای دور، آن زمان که هنوز ساحرهها را میسوزاندند وجود داشت، ولی حالا از سحر و جادو خبری نیست. حالا تنها قدرت زنان پای صندوقهای رأی به نمایش در میآید.اما وقتی خوهران ایستوود، جونیپِر، اَگنس، و بِلا در شهر نیو سِیلم راه و رسم جادو را پیش میگیرند و به تمرین طلسمهای فراموششده میپردازند، چنین به نظر میرسد که جنبش زنان دارد به قیام ساحرهها تبدیل میشود. طولی نمیکشد که خواهران خود را در مرکز توجه کسانی میبینند که نه تنها حق رأی ساحرهها، بلکه وجود آنها را انکار میکنند. آنها برای زنده ماندن به جستجوی جادوهای قدیم و همپیمانان جدید میروند، و به این نتیجه میرسند که اگر میخواهند پیروز شوند، باید اختلافات بین خودشان را کنار بگذارند.این روزها چیزی به اسم ساحره نیست. ولی در آینده خواهد بود…