در واویلای بی پولی چه کار کنیم نیاز به بوتاکس نداشته باشیم؟روشی که ما را از بوتاکس بینیاز میکند، چیست؟ آیا خندیدن موجب میشه که نخواهیم پول بوتاکس بدهیم؟ چرا باید اخمهامون را بازکنیم؟چرا شب یلدا اخم نکنیم؟
اگر دوست دارید تا پاسخ این سوالات را بدانید بهتر است تا سومین شماره طنز ویکی گاهگول به سردبیری محمدرضا ثقفی را بخوانید به پاس همراهی و همدلی شما عزیزان این شماره نشریه را خلاصه کرده و تقدیم حضورتان کردیم. پس با ما همراه شوید.
اخماتو باز کن تا بوتاکس نخوای
محمدضا ثقفی خواستار رفع عصبانیت در آستانه دورهمی یلدا شد. به گزارش ویکیتماس، محمدضا ثقفی در مطلبی تحت عنوان« دیوونه، دیگه اخماتو واکن!» در سومین شماره ویکیگاهگول نوشت: به ایستگاه صادقیه رسیدیم و باید خط عوض میکردیم. بلندگوی ایستگاه میگفت: «دیوونه دیگه اخماتو واکن، منو عشقم صدا کن، توی چشمام نگا کن… »با کمی فاصله از سکو ایستاده و منتظر ورود قطار بعدی بودم. یکی از مامورین مترو با جلیقه سبز فسفری درست کنارم ایستاده بود.
ماسکش را انداخته بود زیر دماغش و رفتوآمد مسافرها را نگاه میکرد. بهش گفتم: به نظر شما الان این مناسبه؟ گفت: کدومش را میگی؟ گفتم: همین دیگه! همین آهنگی که کله صبحی واسه مردم گذاشتین و داره «دیوونه…دیوونه» میکنه.
گفت: رادیوئه. گفتم: دیگه بدتر. این یعنی اینکه شما واسه روح و روان مسافرهاتون هیچ برنامه و مِتُدی قائل نیستید و هرچیزی، هرجایی پخش شد فوری میچپونیدش تو بلندگو؟کمی به آهنگ گوش داد.
درحالی که ماسکش را پایینتر آورده بود تا راحتتر حرف بزند گفت: اتفاقاً بدم نمیگه! گوش کن. داره میگه: «دیوونه دیگه اخماتو واکن» الان خود شما، هیچ تو آیینه به صورت خودت نگاه کردی؟
گفتم: خب آره، هرروز.گفت: دیدی چه چاک عمیقی بین دوتا ابروهات افتاده؟ خب این اخمه دیگه پدرجان! گفتم: حضرت آقا، بیخود چاکچاک نکن اول صبحی! حالا یه خط اخم کوچیک بین ابروهام هست که با یه بوتاکس ساده وا میشه.
مموتی رو یادته با صورتش چیکار کرد؟ با چند جلسه ژل و بوتاکس صورتش شد عین هلو. بجای اینکه به چاک اعضای بدن مردم دقت کنی و فکر باز شدنش باشی، فکر سلامت روح و روان مسافرها باش!گفت: مردحسابی! چرا عصبانی میشی؟ مگه چی گفتم که اینهمه صغریکبری میچینی؟
خواستم بگم گشاده رو باش و اخمهات را واکن…همین!صورتم را آوردم جلوی صورتش و آهنگ صدایم را بلندتر کردم و گفتم: من عصبانی نیستم عموجون! احساس کردم خط اخمم حالا عمیقتر هم شده. رگهای زیر چشمم گشادتر و متورمتر شده بود. این را خیلی خوب میتوانستم حس کنم.
آرام دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: خونسرد باش مرد! خونسرد باش. ببین چی داره میگه: داره میگه منو عشقم صدا کن، توی چشمام نگا کن!گفتم: دستتو بکش مرتیکه.
عشقمعشقم واسه من اینجا درنیار! فکرکردی من از اوناشم؟ یک کم رفت عقب، بعد گفت: چته عمو؟! چرا مسائل را با هم قاطی کردی؟فریاد زدم: به من میگی قاطی کردی؟ مسافرهای زیادی اعم از زن و مرد، دورمان جمع شده بودند و بِروبِر نگاهمان میکردند. بعد چندتا جمله نامتعارف که الان یادم نیست چه بود حوالهاش کردم. مشتم را گره کرده بودم و فقط فریادی بود که سر مامور قطار میکشیدم.
جماعت تماشاچی و بیخبر از موضوع، لحظه به لحظه بیشتر میشد. فقط شنیدم که میگفت: برو بابا خداشفات بده!آمپر چسبانده بودم، گفتم به من میگی دیوونه؟ دیوونه خودتی و هفت… که یکدفعه دوتا از همکارهای جلیقه سبز، زیر بغلم را گرفتند و کشانکشان مرا توی اتاقی بردند و مرا روی یک صندلی نشاندند. بعد اون یکی قدبلنده یک لیوان آب و یک قرص بهم داد و گفت: بگیر بخور، ما همه مدل مسافر اینجا داریم. بخور آرومت میکنه! قرص را با دو جرعه آب رفتم بالا.
گفتم: خودتون که شاهد بودین داشت به من میگفت دیوونه. آقای قد بلند سکوت کرد و لیوان آب را از دستم گرفت.دیگه آخرهای آهنگ بود و هنوز میخواند: «دیوونه، دیگه دارم هواتو / دلم آرومه با تو / نبینم گریه هاتو»الان حس میکنم کمی بهترم؛ باید قرصهام را عوض کنم…
دورهمی یلدا با طعم گرانی
علی هدیهلو شعری درمذمت گرانی برای برپایی دورهمی یلدا سرود . به گزارش ویکیتماس، علی هدیهلو در شعری تحت عنوان« شب دراز است و …» در سومین شماره ویکیگاهگول نوشت:
یلدا شد و شب دراز گشته -وقت می و سوز و ساز گشته
چون گشته انار، قیمت موز-موز از سر کِبر، باز گشته
چون نیست مجال هندوانه-کآن نیز هزینه ساز گشته
این سفره ی چله نیز ناچار-پر شلغم و پر پیاز گشته
آجیل که سالهای دوریست-یک قصهی جانگذار گشته
شد سفره پر از لبو و چِس فیلد-وین موجب نشت گاز گشته
آن گاز که بیت قبل گفتم- خود موجب اعتراض گشته
نفاخ بُود لبو و ناچار-مجبور به انقباض گشته
زان سو کرونای سگ پدر نیز-مازاد بر این جهاز گشته
برقی که پریده از من این بار-برق دکل سه فاز گشته
اشعار در این فضای مغشوش-چون تند تر از مجاز گشته
بنشینم و صبر پیش گیرم -دنبالهی کار خویش گیرم
امسال چه سال پر فشاریست-بسیار عجیب روزگاریست
از شدت زخم اتفاقات-خون و کف و تف همیشه جاریست
این آخر قرن، بی مروت-اِندِ سگی و پلشتکاریست
یلداست و ما جدا و تنها-همراهی جمع، غمگساری ست
کرسی که خودش محل شعر است-چندیست محل گریهزاریست
با شلغم و ذرت و چغندر-تفریح همین گیاهخواریست
ماییم و نوای بی نوایی- این جمله نشانهی نداریست
اینک که هوا پس است و اوضاع-قدر سی و یک روش خیاریست
بنشینم و صبر پیش گیرم-دنبالهی کار خویش گیرم.
دورهمی با رعایت پروتکل بهداشتی
حسام حیدری طعم دورهمی یلدایی امسال را رعایت پروتکل های بهداشتی دانست . به گزارش ویکیتماس، حسام حیدری در مطلبی تحت عنوان« شب یلدا چه کار کنیم؟! » در سومین شماره ویکیگاهگول نوشت: خب دوباره رسیدیم به پایان فصل پاییز و مجبوریم،
مثل هر سال، یک سری ادا و اصول از خودمان درآوریم تا امتیاز این فصل را هم، به صورت کامل به دست آورده و وارد زمستان شویم.اولین کار مهمی که انجام دادنش در آستانه شب یلدا واجب قطعی است، نوشتن شعر «دو قدم مانده که پاییز به یغما برود / این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود» به صورت استوری، پُست، توئیت، استیکر، دیوارنوشته، نامه، زیرنویس و غیره و زخم کردن مخاطبین با آن است.
در صورتی که امکانات کافی برای نوشتن این شعر نداشتید، استفاده از جمله قصار: «یلدا یعنی یادمان باشد، زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت» و پست حداکثری آن در تمام گروهها، جوری که باعث جراحت دوستانتان شود، میتواند تا حدی ماجرا را جبران کند.
چون امسال یلدا با کرونا همزمان شده، یکی از کارهای مهمی که باید انجام دهید، برگزاری مراسم یلدا با رعایت پروتکلهای بهداشتی است. تجربه ثابت کرده آوردن عبارت «با رعایت پروتکلهای بهداشتی» قبل از هر چیزی مشکل آن را حل میکند.
مثلا شما میتوانید مراسم عقد، عروسی، تولد، ختنه سوران، دورهمی، دوره های زنانه و مردانه و هر کار دیگری را فقط و فقط با گفتن جمله «پروتکلهای بهداشتی را رعایت میکنیم» انجام دهید. حتی شنیده شده که اگر فرد کرونایی با رعایت پروتکلهای بهداشتی تو صورت یک نفر دیگر «هااااا» کند هم مشکلی پیش نمیآید.
به همین خاطر، یلدا را همانطوری که هر سال برگزار میکردید و با جمع شدن دویست نفر تو یک آپارتمان چهل متری برگزار کنید ولی رعایت پروتکلهای بهداشتی فراموشتان نشود.خوشحالی بابت شروع فصل جدید یا حسرت خوردن به خاطر گذشتن فصل پاییز یا دعوا سر این موضوع که کدام فصل از بقیه فصلها بهتر است هم از مهمترین کارهایی است که باید در شب یلدا انجام شود ولی چون در زمینه فحش دادن مهارت کافی داریم، توضیح بیشتری لازم نیست. فحشهای قرمز رنگ برای این شب مناسبتر است.
گرفتن عکسهای رویایی از یک خانواده شاد در حالی که پدربزرگ خوشتیپ در حال خواندن دیوان حافظ باشد و بقیه اعضای خانواده در حالی که با لبخند به شعر حافظ گوش میکنند، یک عدد بادام هندی را با دقت دو نیم کرده و در دهان میگذارند؛ و گذاشتن آن در اینستاگرام، از ضروریات شب یلدا است.
هر چند در واقعیت، چیزی که در پایان شب یلدا باقی میماند، اتاقی زیر و رو شده، خانه های فرش شده با پوست تخمه، جای پاشیده شدن آب انار روی دیوار و ظرف خالی نخودچی باشد.
در صورتی که پدربزرگ مهربان یا مادربزرگ حافظ خوان نداشتید، میتوانید از مراکز معتبر برای یک شب کرایه بگیرید و بعد از استفاده دوباره پس بدهید.و در آخر مهمترین کاری که خانمها از فردای شب یلدا و با وزش اولین باد زمستانی باید انجام دهند و خیلی خیلی خیلی مهم است، بیرون آوردن چکمههای یک متر و نیمیشان از کمد و پوشیدن آن است به صورتی که تا زیر چانه همه جای بدن را بپوشاند.
خرخنگ و شاهنامهخوانی در دورهمی شب یلدا
خرخنگ داستان شاهنامهخوانی در دورهمی شب یلدا را روایت کرد . به گزارش ویکیتماس، خرخنگ در مطلبی تحت عنوان« دیگه یلدات به در شد جناب خر خنگ؟» در سومین شماره ویکیگاهگول نوشت: دا…خان، هندونهفروش محلهی خرِخنگ و خانواده است. پر از ناز و عشوه و پر از رازهای ناگفته و اطلاعات نانوشتهی محله .
هرسال، دمدمای شب یلدا، مرد معروف محله، فریادزنان، طوری که خواب تمام اهالی حرام بشه، جزئی از مراسم شب یلدای محله میشه . یدا…خان، رفیق فابریک عزیز دل، خرِخنگ مهربان محله هم هست.
آقا شمسعلی، آجیلفروش محله، سالی دوبار، یکبار دمدمای آخر پاییز و بار دوم، نزدیکای رفتن ننه سرما، مورد عنایت اهالی، خصوصا خرِخنگ دانشمند قرار میگیره. طوری بالای مغازه جلوس میکنه که مشتریها، حکومت یلدایی اش را با تمام وجود حس کنند.
علاوه بر پاییدن زیرچشمی آجیلها، گاهی که حوصله داره، با تکان دادنِ سر مبارک، اهالی را مورد عنایت ملوکانه هم قرار میده.هوشنگ خان، میوهفروش سرکوچهی خانهی خرِخنگ، با حفظ سمت، رییس دایرهی مدارک تحصیلی محله است و با توانائی غیرقابل وصفی، مهندسین و دکترهای محله را، با طی مدارج دانشگاهی یا حتی بدون آن، شناسائی میکنه.
خصوصا شب آخر پاییز هرسال، «مهندسجان، مهندسجان» و «دکترجان، دکترجان» گویان، همهی اهالی را انارباران میکنه. او عنایت خاصی به جناب خرِخنگ پیدا کرده و از اونجایی که از پارسال تا امسال، ماشین زیبای خرِخنگ،زیباتر و خارجیتر شده، ایشان را از درجه مهندسی به دکترا ارتقاء داده و مورد تفقُد بیشتری قرار میده.
آقا سهراب، هر ساله این شب یلدائی، لااقل به اندازهی یک شب، از سوی اهل محله، جدی گرفته میشه و با صدائی میان تلخی و شیرینی، با صدا و نوای صدها ساله، توی سرمائی که اغلب همراه با مه خارج شده از دهان است، نقالی میکنه.
از اون زمانی که خرِخنگ یادش مییاد، قصهی تکراری رستم و سهراب شاهنامه را فریاد زده و سالهاست که قصهاش تغییر نکرده. گرچه دیگر نوهی خانوادگی خرِخنگ به اندازهی یک دقیقهی «گاد آف وار» پلیاستیشناش هم، نگاهی به سهرابخان نمیکنه، اما او بیوقفه، خصوصا در شب یلدای محله، شاهنامهخوانی میکنه.
به امید اینکه، شاید یکبار برای رضای خدا، خرِنگ به رستم تقلب برسونه که سهراب پسرشه، تا بیخودی جوان رعنا را نکشه و برای نوشدارو بعد از مرگش منتظر بشینه.شب یلدایی، ننهجون هم، مثل دیباچهی گران و تذهیبشده و طلاکوب غزلیات حافظ، که سالیانه سر طاقچهی خانهی خرِخنگ خاک میخوره، گردگیری میشه و به اندازهی حداکثر چهارصفحه، به عدد سرکار خانم علیهی عالیه، همسر مهربان و فرزندان و شخصِ شخیص حضرت خرِخنگ، ناخونکشیده و فال میگیره و مثلا میخونه: «نفس باد صبا مُشکفشان خواهد شد/ عالمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد.»ننهجون رو نباید دستِ کم گرفت.
خوبیاش اینه که، اونقدر ناخون میکشه که حافظ سرعقل بیاد و حالا که بهش اجازه داده شده در محضر استاد خرِخنگ و خانواده، افاضهی فیض بکنه، کاری کنه که یک شعر خوبش بیاد… که میاد، چرا نیاد؟– خوب دیگه! بابا خِنگ! ، شوهر عزیزم! میشه دیگه بریم اتاقمون ؟
انار که خوردیم، هندونهام که تموم شد. سهرابخان هم که از نفس افتاد و دیگه صداش نمیاد! ننهجون هم که خوابیده تا سال دیگه … اگه امری، فرمایشی نداری، با اجازه بریم پی کارمون که وقت طلاست.
دیگه یلدات بهدر شد خداروشکر؟ اگر شد، با اجازتون…نسخهی جدید «گاد آف وار» اومده ، خفن!تو «اینستا» هم یه لایو داریم امشب، دلبرونه!قسمت جدید سریالِ «عشق هیجده طرفه» هم، آپلودشده، باحال!
سوتی تلویزیون درر مورد راجر واترز
شهرام شهیدی سوتی تلویزیون در نامیدن راجر واترز به عنوان کارشناس مسائل سیاسی را دستمایه طنز قرارداد. به گزارش ویکیتماس، محمدضا ثقفی در مطلبی تحت عنوان« راجر واترز، کارشناس مسائل سانفرانسیسکو شد!!» در سومین شماره ویکیگاهگول نوشت: فامیل دور در کابینت را باز کرد و درحالیکه بشقابها را درمی آورد گفت: ما در زبان فارسی و دیگر زبانهای این سرزمین، مثل زبان ترکی، بلوچی، کردی یا عربی چنین بیناموسی هایی نداریم.
سانفرانسیسکو فقط همان سانفرانسیسکو است.گفتم: باز پیدایتان شد؟ یک امشب را بگذارید نفس بکشم. آقاجان من اگر رویا نخواهم باید که را ببینم؟ تازه تکلیف رعایت پروتکلهای بهداشتی و حفظ فاصله اجتماعی چه می شود؟ نخود نخود، هرکه رود خانه ی خود.فامیل دور خندید و گفت: چطور رمانتیک واژه ی فرنگی است اما پروتکل را عین نقل و نبات به کار می برید؟
شازده اسدااله دست زد و گفت: براوو موسیو فامیل دور جان.تا این را گفت زنگ در را زدند و شازده در را باز کرد. شیخ اجل، سعدی شیرازی به همراه مرد موبوری پشت در بود. وارد شدند.
فامیل دور گفت: به به، کارشناس مطرح مسائل سیاسی جهان تشریف فرما شده. چه شب یلدایی است امشب. خوش آمدی جناب راجر واترز.سعدی کفشهایش را درآورد و گفت: شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد. تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد.فامیل دور جواب داد: شما صاحب سخنی درست اما بالاغیرتا در و هرچه مربوط به در است را بیخیال شوید.
اردوغان سرش را از پنجره آورد تو و گفت : پس ضمن این که اعلام میکنم ما در حال ثبت شب یلدا به عنوان میراث فرهنگی ترکیه هستیم به من اجازه بدهید یک شعر بخوانم که در آن واژه ی در نباشد. سعدی گفت: عزیزجان، گفتند شعر. نگفتند کرسی شعر.
شما حرف زدن عادی بلد نیستی و تا هیجانی میشوی فیل حرفهایت یاد هندوستان میافتد. به قول خودم « تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» شما هم با این اظهارات اخیر عیب و هنرت را خوب نشان دادی.
من که دیدم الان دعوا میشود زدم روی میز و گفتم: عرض کردم نخود نخود، هرکه رود خانهی خود. امشب من خانه پدر و مادرم هم نرفتهام که فاصله اجتماعی را رعایت کرده باشم. بعد شما سرتان را انداخته اید پایین و آمده اید ور دل من که یلدابازی کنیم؟
راجر واترز گفت؛em tel .em esucxE،شازده اسدااله گفت: لازم نکرده شما حرف بزنی. مرا ناامید کردی. بعد از این همه سال سلبریتی بودن من انتظار داشتم کارشناس مسائل سانفرانسیسکو باشی نه سیاست.
مرد حسابی کمی از این سلبریتی های ما یاد بگیر.سعدی برای این که جو را بخواباند گفت: حالا که این بیژن خان طبق پروتکلها عذر ما را خواسته، بگذارید در نبود رفیق شفیقم حافظ، فالی از ایشان بگیریم و زحمت را کم کنیم. استدعا میکنم دوستان اول نیت بفرمایند.
چند ثانیه ای مکث کرد و دیوان رفیقش حافظ را گشود و از روی متن شعر خواند: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم…فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم!
تا خواندن شعر تمام شد، صدای چند مامور از پشت در شنیده شد:برادر، همین خانه را گزارش داده اند. نه پروتکل کرونا را رعایت کرده، نه منع تردد شبانه را، می هم در ساغر انداخته و تازه دنبال اصلاحات و طرح نو هم هست. چه دستوری می دهید؟