نسیم نیکولاس طالب، در دیباچۀ کتاب مشهور و تاثیرگذار خود «قوی سیاه» نوشته است که :«تا پیش از کشف استرالیا، مردم «دنیای کهن» بیچونوچرا باور داشتند هر قویی سفید است چون تجربیات ایشان پیوسته این باور را تایید میکرد. دیدن نخستین قوی سیاه برای چند پرندهشناس (و کسانی که دلبستۀ رنگ کردن پرندگاناند ) باید شگفتی جالبی بوده باشد؛ اما اهمیت داستان در این نیست. اهمیت داستان در این است که شکنندگی دانش ما را نمایان میکند و نشان میدهد آموختن ما از تجربیات و مشاهدات با چه محدودیتهای شدیدی روبهروست. تنها یک مشاهده کافی است تا گزارهای کلی که دستاورد هزاران سال تماشای قوی سفید است بیاعتبار شود.»
او در ادامۀ دیپاچه همین کتاب «قوهای سیاه» را بهعنوان پدیدههایی نادر که نامنتظر هستند، پیامدی سنگین دارند و پس از وقوع قابل پیشبینی مینمایند، تعریف میکند و میافزاید که با وقوع انقلاب صنعتی «پیچیدگی» در جهان شتاب گرفت و رخدادِ «قوهای سیاه» در جهان شدت یافت. او رخدادِ جنگ جهانی اول، ظهور هیتلر، فروپاشی سریع بلوک شوروی و گسترش اینترنت را در قرن گذشته را گواهِ روند افزایشی وقوع «قوهای سیاه» میداند و میافزاید:
«ترکیب دو ویژگی(احتمال کم، پیامد سنگین)، از قوی سیاه یک معمای بزرگ میسازد؛ ولی معما وقتی پیچیدهتر میشود که میبینیم رفتارهای ما جوری است که انگار قوی سیاهی وجود ندارد! منظورم شما و پسرعموی شما و خودم نیست؛ منظورم کمابیش تمام «دانشمندان علوم اجتماعی» است که در سایه این بارو نادرست کار کردهاند که گویی ابزارهای آنان میتواند عدم قطعیت را اندازه بگیرد. من این بخت را داشتهام که در حوزه اقتصاد و سرمایه گواه باشم که کاربرد علوم عدم قطعیت در جهان واقعی تا چه اندازه پیامدهای مسخرهای داشته است.»
با شیوعِ ویروسِ کرونا در سال گذشته بسیاری تلاش کردند تا با مراجعه مطالعات و تجربیات پیشین خود، این پدیده عالمگیر را تشریح و توجیه کنند. برخی کرونا را در زمره «مسائل بدخیم» قلمداد کردند و دیگران با برچسب «قوی سیاه» از آن یاد کردند.
با این وجود، «نسیم طالب» در مصاحبهای که در ماه آوریل سال 2020 میلادی با مجله «نیویورکر» انجام داد یادآور شد که: «وقتی از شیوع ویروس کرونا تحت عنوان یک «قوه سیاه» یاد میکنند ، او «ناراحت» میشود. زیرا، وقوع یک همهگیری پیش از شیوع ویروس کرونا هم قابل پیشبینی بود و افرادی چون او و بیل گیتس در مورد وقوع آن هشدار داده بودند.»
با این حال، طالب در همین مصاحبه میگوید که او و همکارانش در مقالهای که در 26 فوریه سال 2020 یعنی زمانی که ویروس کرونا هنوز چندان در خارج از مرزهای کشور چین شیوع نیافته بود، منتشر کردند و در آن هشدار دادند که شیوع غیرخطی ویروس را به دلیل افزایش روز افزون ارتباطات و پیوندها بین مردمان این کره خاکی محتمل میدانند.
به بیان دیگر، در روزگار ما احتمالِ وقوعِ رخدادهایی که تا پیش از این نامحتمل محسوب میشدند، پیوسته در حال افزایش است. شاید به همین دلیل است که طالب در گفتگو با نیویورکر میگوید که از دستِ جمعی از مقامات دولتی، اقتصاددانان، روزنامهنگاران و مدیران که او آنها را «تجربهگرایان سادهلوح» مینامد، به «ناراحتی مزمن» دچار شده است. زیرا، به اعتقاد او: «این جماعت گمان میکنند که: «روزهایی که فراروی ما است به احتمال زیاد مشابه روزهای گذشته خواهند بود.»
به گمان من، حال که ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن احتمال وقوع رخدادهای نامحتمل افزایش یافته است، دیگر گریزی از زیستن در جهانی در آن هر دم یک «قوی سیاه» پدید میآید، نداریم. به این ترتیب، از آنجا که «پیچیدگی» حاکم بر سیستمهای اجتماعی و اقتصادی در جوامع نوین یکی از عوامل اصلی بروز «قوهای سیاه» است باید تلاش کنیم تا به جای پاک کردن صورت مسئله، با شناخت بیشتر مقوله «پیچیدگی»، رفتارهای خود را متناسب با جهان پیچیدهای که در آن زندگی میکنیم، تنظیم کنیم. در چنین شرایطی شاید از زیستن در کنارِ «قوهای سیاه» لذت ببریم و آنها را نفی نکنیم.
بنابراین، همکارانِ این شماره از گونیا در نوشتهها و مقالات خود از زوایای مختلف به موضوع پیچیدگی پرداختهاند:
در ابتدا، خانم «سعیده زارع» در مقالۀ «پیچیدگی مسئله هزاره سوم»، با مرور سریع تاریخ تحولات علم فیزیک در قرن بیستم به پیشینه شکلگیری علم پیچیدگی پرداخته و با ذکر نمونههایی از سیستمهای پیچیده به کاربرد این علم در زمینههای مختلف اشاره کرده است.
سپس، خانم «مهدیه ابراهیمی» با ترجمۀ مقالۀ «طراحی شرور و یک مدل جدید برای حل مسائل پیچیده»، راهکاری را برای شناخت مسائل پیچیده و حل مسائل بدخیم ارائه کرده است.
در ادامه، آقای «علی رنجبران» در نوشتار خود با اشاره به معضل مهاجران اقلیمی و ارجاع به مسئله «اثر پروانهای» و «نظریۀ آشوب» نشان میدهد که چگونه تغییراتی کوچک میتوانند در عمل پیامدهایی بزرگ و جبرانناپذیر داشته باشند.
سپس، خانم «نصرت ابراهیمی» با ترجمه مقالهای از «کریسف کُخ»، یکی از دانشمندان برجسته علوم پیچیدگی و مغز در عصر ما، نشان میدهد که شاید با استفاده از ریاضی امکان تعریف و اندازهگیری مقولۀ پیچیدهای چون «خودآگاهی» وجود داشته باشد.
در پایان، «خانم ماندانا فرهادیان» با ترجمه مقالۀ «آیا به حل معمای آگاهی نزدیک شدهایم» از آقای «دیوید رابسون» از منظری دیگر به نظریه «جولیو تونونی» دانشمند علوم اعصاب دانشگاه ویسکانسین پرداخته است.