نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
سیلی داروین به خودشیفتگی بشر
جمشید صادق
«زیگموند فروید» در کتاب «مقدمهای عمومی بر روانشناسی تحلیلی» گفته است که «کپرنیک» با ارائه نظریه «خورشیدمرکزی» نخستین سیلی را بر خودشیفتگی بشر وارد کرد. زیرا انسانی که تا پیش از انقلابِ کپرنیکی، مغرورانه گمان میکرد سکونتگاه او مرکز عالم است، مجبور شد با این واقعیت کنار بیاید که زمین صرفاً سیارهای است کوچک در منظومه شمسی.به باور فروید، وقتی «داروین» نظریۀ بدیع خود را ارائه کرد، دومین سیلی بر خودشیفتگی بشر نواخته شد. چراکه نظریۀ داروین، جایگاه انسان بهعنوان یک مخلوق خاص در نظام کائنات را از میان برد و پیوند ناگسستنیِ تبار انسان را با سایر حیوانات و موجودات زنده این کره خاکی نمایان کرد.به هر طریق، اکنون بیش از ۱۵۰ سال از آن روزها میگذرد که داروین پس سالها تردید، نظریه «تکامل از طریق انتخاب طبیعی» را در کتاب «خاستگاه گونهها» مطرح کرد. اکنون دیگر سالهاست که شواهد متعدد و غیرقابلانکار، نشان از صحت «نظریۀ تکامل» دارند و پارادایم و گفتمان غالب در میان متخصصان و دانشجویان زیستشناسی و علوم زیستی، گفتمانِ تکاملی است. به بیان دیگر، اکنون دیگر مدتهاست که اثراتِ نهچندان پنهانِ نظریۀ تکامل در کلیه سطوحِ جهانِ موجودات زنده آشکار شده است؛ از سطوح خُردِ ژنتیکِی در سطح سلولی و مولکولی گرفته تا سطوح کلانِ بومشناختی و زیستکره…
آیا نظام ارتباطی سلولهای عصبی مغز ما با سایر جانوران متفاوت است؟
چت سی شروود / جمشید صادق
…اندازه مغز انسانها بسیار فراتر از حد و حدود متعارف است. مغز انسانهای مدرن، حدود سهبرابر بزرگتر از مغز نخستین اجداد انسانتبار ماست. بین اندازه مغز جانوران و اندازه بدن آنها همبستگی آماری تنگاتنگی وجود دارد. اما هنگامی که نسبت اندازه مغز انسانها به بدن آنها بر اساس همین روال مرسوم سنجیده میشود، جایگاه مغز انسان در نمودارهای آماری در زمرۀ اعدادِ بهشدت پَرت جای میگیرد. بهعلاوه، مغز انسان بالغ با وزنی حدود یک کیلو و ۳۶۰گرم، تقریباً ۲درصد وزن بدن او را تشکیل میدهد، اما بهواسطه میزان بالای فعالیت الکتریکی نورونها و مصرف سوخت متابولیکی جهت انتقال سیگنالهای شیمیایی از یک سلول مغزی به سلول دیگر، میزان نامتعارفِ ۲۰درصد از مجموع انرژی بدن را مصرف میکند.مقایسههای مفصل بین مغز انسان و مغز خویشاوندان نزدیک ما، یعنی موجودات نَخُستی از قبیل شامپانزهها، نشان دادهاند که در مراحل متوالی تکامل بخشهایی از قشر مغز که در اعمال ادارکی عالیتر، همچون خلاقیت و تفکر انتزاعی نقش دارند، بهطور اخص بزرگتر شدهاند. رشد و تکامل این نواحی قشری که مناطق ارتباطی نامیده میشوند، نسبتاً دیر، یعنی پس از زایمان و در مراحل رشد رخ میدهد. در مغز انسان در مقایسه با سایر نخستیها تعداد برخی از اتصالات طویل نورونی که این مناطق ارتباطی را به یکدیگر و به مخچه (مخچه در حرکات داوطلبانه و یادگیری مهارتهای جدید نقش دارد) پیوند میدهند، بیشتر است…
داروین، تکامل و اقتصاد
کالین مک گین / حسین محسنی – مهرداد یوسفپوری نعیم
نظریۀ تکامل داروین شامل دو بخش مولد است: جهش و انتخاب طبیعی. در حالی که جهش موجب تولید گونههای ژنتیکی و در نتیجه فنوتیپها میشود، انتخاب طبیعی بوسیله این فنوتیپها بقای افتراقی را ممکن میکند. در پس هیچ یک ازِ فرآِیندهای مولد نامبرده هوشمندی یا نیتی وجود ندارد. بنابراین، [پیدایش گونهها و بروز صفات] بیولوژیک جدید بدون نیاز به طراحی هوشمندانه یا نیت خاصی صورت میگیرد. این دو فرایند -یعنی جهش و انتخاب طبیعی- آگاهانه انجام نمیشوند و دلایل غیرذهنی دارند. ما با پیدایشی بدون دخالت یک خالق مواجه هستیم.در کنار این دو فرایند، داروین سخن از انتخاب مصنوعی یا زادگیری گزینشی هم به میان آورده است. زادگیری گزینشی فرایندی که در پرورش سگها، اسبها و حتی گلها توسط انسان انجام میشود. در زادگیری گزینشی، انسان عامداً مسیر تکامل را بر اساس ترجیحات خود هدایت میکند، و به عنوان نمونه، نژادهای سگی پرورش میدهد که انتخاب طبیعی نمیتواند منجر به خلق و پرورش آنها شود. زادگیری گزینشی انتخابی طبیعی نیست، بلکه انتخاب است که بر اساس طرح و تمایلات انسانی شکل میگیرد. البته، حتی در زادگیری گزینشی فرایند پیدایش طبیعی است و شکل انسانی و تصنعی ندارد. به عنوان نمونه، پرورشدهندگان سگ با اتکاء به کدهای ژنتیکی – که عناصری طبیعی هستند – دست به پرورش گونهها و نژادهای مدنظر خود میزنند. آنها نمیتوانند از صفر سگهای پودلی را خلق نمایند، بلکه تنها با کنارهم قرار دادن چند نژاد گوناگون از سگها گونه و نژاد جدیدی از آنها را تولید مینمایند. در این کار، این کدهای ژنتیکی هستند که کار اصلی را انجام میدهند. در نمونۀ بالا، میتوان مشاهده کرد که انتخاب طبیعی در کنار زادگیری گزینشی قرار میگیرد و شرایط متفاوتی را نسبت به آفرینندگی و انتخاب طبیعی رقم میزند. پرورشدهندگان سگ حتی از چندوچون زادگیری گزینشی گونههای سگ باخبر نیستند و تنها به فرایند طبیعی تولید مثل اتکاء میکنند…
منشأ اخلاق؛ چگونه یاد گرفتیم که سرنوشت خود را به دست یکدیگر بسپاریم؟
مایکل توماسلو / عبدالوحید بیات
…اگر نظریۀ تکامل از بقایِ سازگارترین سخن میگوید، چطور انسانها موجوداتی اخلاقی شدهاند؟ اگر برطبقِ تکامل، هر فرد برای بیشینهکردنِ سازگاریِ خود برای بقا میکوشد، چطور انسانها به این نتیجه رسیدند که باید به دیگران کمک کنند و نسبت به آنها نیکخواه باشند؟بهطورِ سنّتی، دو پاسخ به این پرسشها داده میشود؛ نخست اینکه کمکِ افراد به خویشاوندانِ خود، که با آنها همخون هستند، قابلفهم است؛ فرایندی که بهعنوان سازشِ فراگیر شناخته میشود. دیگر اینکه یک بِدهبستانِ متقابل میتواند شکل بگیرد که در آن من، پشتِ تو را میخارانم و تو پشتِ مرا و در بلندمدت هردو از این کار سود میبریم.امّا اخلاق منحصر به نیکی به خویشاوندان نمیشود؛ آنطور که زنبورها و مورچهها در قالبِ سازشِ فراگیر با هم همکاری میکنند. بدهبستانِ متقابل هم کُنشِ مخاطرهآمیزی است، زیرا هر زمان یکی از طرفین میتواند سودش را بردارد و برود و طرفِ دیگر را قالبگذارد. افزون بر این، هیچیک از این پاسخهایِ سنّتی، به آن چیزی که گوهرِ اخلاقِ انسانی نامیده میشود اشاره ندارد؛ یعنی به احساسِ مسئولیتی که انسانها نسبت به یکدیگر دارند…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 133 – ویکی گونیا
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
منکران جدید تکامل
کالین رایت / منصور عسکری – مرضیه عباسی
…نوعی «اسید همهچیزخوار»۳ که «تقریباً تمام مفاهیم سنتی را میخورد و پشت سرش یک جهانبینی بهکلی متحولشده بر جای میگذارد که بیشترِ نشانههای قدیمش هنوز قابل تشخیصاند، ولی از اساس، دگرگون شدهاند.» در گذشته مخالفت با تکامل در ایالات متحده، بیشتر از جانب پروتستانهای انجیلی۴ مطرح میشد که از ایده مخرب تکامل هراس داشتند و معتقد بودند خداوند حیات را همانطور که در «سِفر پیدایش»۵ نقل شده، بهیکباره در همین شکل فعلیاش آفریده است.در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی، پروتستانهای انجیلی بارها تلاش کردند که آموزش نظریه تکامل را در مدارس دولتی ممنوع کنند و یا اینکه حداقل در برنامۀ درسی زیستشناسی، این نظریۀ بهاصطلاح «مناقشهانگیز» را در کنار تدریس «طراحی هوشمند»۶ ـ باور به این امر که حیات، پیچیدهتر از آن است که بیکمکِ نوعی «خالق هوشمند» (یعنی خداوند) شکل گرفته باشد ـ قرار دهند. ولی وقتی دانشمندان در دادگاه نشان دادند که طراحی هوشمند چیزی بیشتر از خلقتباوریِ موجود در کتاب مقدس نیست که با نثر شبهعلمی تزئین شده است، این تلاشها هم ناکام ماند و از آنزمان تا کنون، خلقتباوری۷ و طراحی هوشمند، بهشدت قدرت و تأثیر خود را ازدستدادهاند. ولی در همانزمانی که این جریانهای ضدتکاملیِ راستگرا از رده خارج میشدند، شکل بسیار پنهانتری از انکارِ تکامل در میان جریانهای چپ آرامآرام در حال بالیدن بود…