نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
دشمنی به نام هوش مصنوعی
مسعود ملک یاری
…متخصصان هوش مصنوعی همچنین در حال توسعهی آواتارهای دیجیتالیای هستند که منعکس کنندهی ویژگیهای شخصیتی کاربر است و میتواند امکان ادامهی ارتباط او با خویشاوندان و دوستان را حتی پس از مرگ کاربر فراهم کند.این تلاشها با انتقاداتی نیز مواجه است. از جمله جان هریس، فیلسوف و زیست شناس اخلاقی این موضوع را مطرح میکند که آیا صرفاً با حفظ مغز به این شیوه، انسان میتواند در یک شکل مجازی زندگی کند؟ او معتقد است که: «انسان از گوشت و خون تشکیل شده، بسیار سخت میتوان تصور کرد زندگی را در حالی ادامه دهیم که دیگر این بدن وجود نداشته باشد.»نگرانیها بابت پیشرفت کنترل نشدهی هوش مصنوعی طی سالهاهای اخیر بیشتر شده و در این بین بسیاری از سردمداران دنیای تکنولوژی مانند ایلان ماسک، نسبت به خطرات ناشی از روند جدید هشدار دادهاند…
تازه ها
تحریریه مجله
زمانی طولانی است که متخصصان درهی سیلیکون آمریکا در جستجوی راه حلی برای یکی از اجتنابناپذیرترین رویدادهای زندگی هر انسانی هستند: مرگ.به تازگی شماری از دانشمندان علوم رایانه و متخصصان هوش مصنوعی خبر از طراحی و توسعه برنامههایی دادند که به فرد اجازه میدهد تا به شکل تئوریک و مجازی از مرگ بگریزد. آنها راهی پیدا کردهاند تا حتی پس از نابودی جسم، ذهن به فعالیت خود ادامه دهد.در این زمینه میتوان به فعالیتهای شرکت فناوری نکتوم اشاره کرد که کارشناسان آن بر این باورند که میتوان تا قرن آینده آگاهیهای انسان را دیجیتالی کرد.رابرت مکاینتایر و مایکل مککانا، بنیانگذاران این شرکت ادعا کردهاند که توانستهاند کانکتومهای مغز یک حیوان را به همین شیوه ذخیره کنند و هم اکنون در حال تحقیق دربارهی امکان گسترش این تکنیک به مغز انسان هستند. کانکتومها یا اتصالات نورونها در مغز، نقشهی عصبی مغز هر موجود زنده را تشکیل میدهند و نقش بسیار مهمی در ذخیره سازی حافظه ایفا میکنند.همزمان، دانشمندان در حال توسعهی فناوری اسکن مغز انسان هستند تا به این ترتیب دیجیتالیزه کردن ذهن امکانپذیر شود. در این راه باید به موضوعات بسیاری توجه کرد از جمله اینکه چگونه میتوان با این شیوه اطلاعات مربوط به عاطفه و احساس یک انسان را نیز دیجیتالی کرد…
داستان؛ عشق حقیقی
هومن بابک
…من برنامهی خاص میلتون هستم. فقط و فقط برنامهی اون. «جو»ی محبوبش. میتونم بگم تنها براش یه برنامه نیستم. بخش رایانهای که توش زندگی میکنم یه جورایی بخش خصوصی زندگی اون هم هست. به هیچکس دیگه اجازه نمیده که از این قسمت استفاده کنه. میلتون بیشتر از هرکسی تو دنیا رایانهها رو میفهمه. من و رایانهای که توش زندگی میکنم، نمونهی آزمایشی اون هستیم. میلتون یه کاری کرده که من بتونم از راه رایانهام بهتر از هر راه دیگهای صحبت کنم.یه روز به من گفت: «جو مسأله فقط تطبیق صدا با نمادهاست. این اتفاقیه که در مغز انسان میافته. با اینکه هنوز نمیدونیم چه نمادهایی در مغز وجود داره، ولی نمادهایی رو که در تو وجود داره میشناسیم و میتونیم اونها رو با واژهها تطبیق بدیم.» این شکلیه که من صحبت میکنم. من همیشه بعید میدونستم بتونم همون شکلی که فکر میکنم، صحبت کنم و میلتون هم همیشه همین رو میگه و اضافه میکنه که: «جو تو خوب صحبت میکنی.»میلتون تا امروز که نزدیکای چهل سالشه، هیچوقت به فکر ازدواج نیفتاده. سالها پیش به من گفت که هرگز زن مورد علاقهاش رو پیدا نکرده. یه بار ناخودآگاه گفت: «بالاخره یه روز اون رو پیدا میکنم جو. میخوام بهترین بهترینها رو پیدا کنم. یه عشق حقیقی… و تو کمکم میکنی. خسته شدم بس که تو رو فقط برای حل مشکلات دنیا آماده کردم. حالا باید مشکل منو هم حل کنی. برام یه عشق واقعی پیدا کن.»گفتم: «عشق واقعی چیه؟»گفت: «مهم نیست. این یه مفهوم انتزاعیه. فقط برام یه دختر ایدهآل پیدا کن. تو به شبکهی مولتیواک وصلی و به بانکهای دادههای همهی انسانهای دنیا دسترسی داری. ما میتونیم از روش حذفی پیشبریم و مرحله به مرحله، گروهها و طبقههای مختلف انسانی رو حذف کنیم تا به یه نفر برسیم… یه زن کامل. اون همسر من میشه.»گفتم: «باشه… من حاضرم.»
انیمه و هالیوود
امیر قاسمی
خیلیها با کلمهی انیمه در دنیای فانتزی و علمی-تخیلی آشنا هستند. به کارتونهای ژاپنی انیمه میگویند اما شاید این سؤال برایتان پیش بیاید که اگر کارتون است چرا مخاطب بزرگسال دارد، به این دلیل که صنعت انیمه ردههای سنی مختلفی دارد و در کشور ژاپن علاوه بر کودک و نوجوان، مخاطبان بزرگسال زیادی از طرفداران پروپا قرص انیمه هستند. جالب است بدانید که بسیاری از این انیمهها فروش خوبی در بازارهای خارجی مثل چین، اروپا، کانادا و آمریکا دارند، وجود فرهنگ متقارب در عرصه هنر و سرگرمی نفوذ این صنعت را هر روز در بازار بیشتر کرده و مخاطبان گستردهتری را به خود جذب کند. منظور از فرهنگ متقارب این است که کاراکتری در صنعت مانگا متولد میشود و در صورتی که دارای خصوصیات لازم باشد، به انیمه راه پیدا میکند و سپس وارد صنعت بازی کامپیوتر، اسباب بازی، و حتی سینما می شود و در این مسیر فروش بسیاری میکند. گاهی اوقات انیمهها آنقدر موفق میشوند که با صنعت هالیوود همکاری میکنند و یا از آنها اقتباس هالیوودی میشود. در این مقاله تلاش است به چند نمونه از آثار مهم انیمه و هالیوود اشاره شود که تاثیرات مهمی روی یکدیگر داشتهاند…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 19 – ویکی علمی تخیلی
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
داستان؛ بازگشت دوک سفید استخوانی (قسمت آخر)
نگار عجایبی
…ملکه دستهایش را به دور او گرفت و بوسیدش، آرام و با ملایمت. بوسه را که بدهی دیگر نمیتوانی آن را پس بگیری.دوک پرسید: «پس الآن، من با غول مبارزه میکنم و تو را نجات میدهم؟»و ملکه جواب داد: «این اتفاقی است که قرار است بیفتد.»دوک به او نگاه کرد. و سپس به خود نگاه کرد، به زره کندهکاری شدهاش و به سلاحهایش. «من بزدل نیستم. من هرگز از جنگی پا پس نکشیدهام. من نمیتوانم برگردم ولی از ماندن کنار تو هم نمیتوانم راضی باشم. پس همینجا منتظر میمانم تا غول بیاید و مرا بکشد.»ملکه به نظر مضطرب میرسید: «پیش من بمان. بمان»دوک به پشت سرش، به آن سفیدی تهی نگاه کرد و گفت: «چه چیزی آنجاست؟ بیرون آن همه مه چیست؟»ملکه پرسید: «میخواهی پا به فرار بگذاری؟ میخواهی مرا ترک کنی؟»دوک پاسخ داد: «راه خواهم رفت. فرار نمیکنم ولی به سمت مه خواهم رفت. من یک قلب میخواستم. چه چیزی آن طرف مههاست؟»ملکه سرش را تکان داد و گفت: «آن طرف مهها ملکوث(Malkuth) است؛ قلمرو پادشاهی. ولی تا وقتی خودت نسازیاش وجود ندارد. وقتی وجود خواهد داشت که تو خلقش کنی. اگر جرئت پا گذاشتن به درون مهها را پیدا کنی، آنوقت یا یک جهان جدید را خواهی ساخت یا به کل از هستی ساقط میشوی. و تو میتوانی این کار را بکنی. من نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد، جز یک چیز: اگر من را ترک کنی هرگز برنخواهیگشت.»…
جوایز اصلی ادبیات علمی تخیلی و فانتـزی
شهروز بیدآبادی مقدم
اگر طرفدار کتابهای علمیتخیلی و فانتزی باشید، احتمالاً روی جلد کتابهای مختلف یا داخل معرفی کتابها، عنوان جایزهی هوگو یا دیگر جوایز جهانی ادبیات علمیتخیلی و فانتزی را دیدهاید.اگرچه عنوان جایزه همیشه به این معنی نیست که حتماً از کتاب خوشم میآید اما معمولاً نشانهی خوبی برای انتخاب کتاب مناسب است. چرا که بیشتر کتابهایی را که بر اساس جوایز خریدهام، دوست داشتهام. به همین دلیل هر سال نتایج جوایز مختلف ادبیات علمیتخیلی و فانتزی را دنبال میکنم. اما اغلب کار دشواری است که تمام این جوایز را به ذهن بسپارم؛ حفظ کردن اینکه جایزه کجا برگزار میشود، متعلق به چه افراد یا سازمانی است،چه بخشهایی دارد به خودی خود خیلی سخت است؛ چه برسد به اینکه یادم بماند کدام کتابها برنده شدهاند!برای همین در این یادداشت، لیستی از جوایز مشهور تهیه کردهام که مختص داستانهای علمیتخیلی و فانتزی هستند یا در کنار سایر ژانرها، بخش ادبیات علمیتخیلی و فانتزی هم دارند…
داستان؛ بن بست
شیرازه اسکندری
…امیل که یک دانشجوی با استعداد و جدی بود با دقت تمام، خود را در افسانهی هزاران سالهی خونآشامها غرق کرد و بعد از دهها سال جستوجو هرچه بیشتر تحقیق کرد، مطمئن شد که چیزی بیشتر از یک افسانه در دست دارد.پس از فروپاشی پردهی آهنین کمونیست در اروپای شرقی، برای پژوهش به کشورهای بلوک شرق رفت و از کتابخانههای بوداپست، بلگراد و بخارست بازدید کرد. و در این مسیر تحقیقاتی بود که فهمید دنبال چه میگردد.سرانجام در سن هفتادسالگی در رومانی درون خرابههای یک قلعهی قرون وسطایی در شهر ترنسیلوانیا، امیل کاراوی بالای تابوتی پوسیده ایستاد و از بالا به آخرین خونآشام جهان نگاه کرد.در کورسوی آن اتاق متروکه با پردههای ضخیم قرمز، سایهی وهمناک و درازی بر دیوار مقابل امیل نقش بست و او توانست موجودی بسیار لاغر اندام با صورت خاکستری و رنگپریده و چشمانی بیرمق و خسته را جلوی خودش ببیند.خونآشام با صدایی که انگار از عمق افسانهها میآمد، خِرخِری کرد و گفت: «چی میخوای از من؟»و امیل فوراً پاسخ داد: «من جاودانگی میخوام. دوس دارم من رو گاز بگیری تا منم خوشآشام بشم و نامیرا بمونم. نمیخوام توی این دنیا بمیرم.»…
داستان؛ بنجامین
سحر سرخوش
…مدتی خبری از او نبود تا این که مردم متوجه شدند که بنجامین سخت مشغول خواندن کتابی است که از مغازه آرایشگری رالف بر داشته است. کتابی که میخواند، کتاب آقای اچ جی ولز در مورد سفر در زمان بود. خب این کتاب از آنهایی نبود که حتی مردم عادی بتوانند خیلی زود از فکرش بیرون بیایند.من شخصاً بنجامین را دوست داشتم. همیشه تشویقش میکردم به کتابخانه برود، کتاب بخواند و کمی هم به کتابدار در جابهجا کردن بستههای کتاب کمک کند.وقتی آن کتاب را دستش دیدم گفتم:«این آقای ولز خیلی نویسنده جالبی بوده. این روزها کلی کتاب تو ژانر علمی-تخیلی نوشته میشن، اما به احتمال زیاد این آقای ولز بوده که برای اولین بار فکر سفر در زمان و مکان رو مطرح کرده!»بنجامین در جواب حرفم گفت:«شاید به این دلیل این کار رو کرده که از جایی که توش بوده خوشش نمیومده؟ شاید چون مردم اونجا بهش میخندیدن؟»گفتم:«نه! فکر نکنم. شاید این ایده رو مطرح کرده چون فکر کردن به سفر در زمان و مکان از چیزهایی که دور و برش میگذشتن، هیجان انگیزتر بوده!»…
شاهکارهای علمی تخیلی
حمزه طاهری
این هم از جذابیتهای دنیای علمی-تخیلی است که نویسندهی یکی از اولین کتابهای این ژانر یک زن است: مری شلی. «فرانکشتاین» در اوایل قرن نوزده میلادی تألیف شده و در آن دوره بیشتر اولینها به مردان اختصاص داشته و حتی زنانی که داستان مینوشتهاند، در اوایل کار خود و گاهی تا انتها با اسم مستعار مردانه قلم میزدهاند اما مری شلی با خلق داستان «فرانکشتاین» اسم خودش را روی جلد آورد و نهتنها از اثرش استقبال شد، بلکه دریچههای تازهای را هم روی ادبیات ژانری گشود.فرانکشتاین اثری جنجالبرانگیز است که باعث به وجود آمدن مدخلی جدید تحت عنوان «فرانکشتاین» در لغتنامهها شد. حالا نهتنها کتابدوستان بلکه علاقهمندان به سینما هم «فرانکشتاین» را بهمعنای موجودی عجیب و گاه هولناک میشناسند که از آفرینندهی خود فراتر میرود و علیه خالقش نابودگری را پیشه میکند. با این اوصاف بیهوده نیست که این اثر مدتی ممنوعه بوده است!…
ما از یک ویروس ناقابل می ترسیدیم!
نسیم عرب امیری
…استفن کینگ در گفتوگوی اخیر خود با با سایت خبری NPR (سازمان رسانهای ناسود) از مردمی که در ایام شیوع ویروس کرونا احساس میکنند در دنیای ترسناک کتابهای او زندگی میکنند عذرخواهی کرد! او دربارهی احساس خود نسبت به ویروس کرونا گفت: «این روزها زیاد احساس آسودگی نمیکنم چرا که مرتب از مردم میشنوم: «هِی! انگار در یکی از کتابهای استفن کینگ زندگی میکنیم و من جوابی جز این برایشان ندارم: «متاسفم!». او گفت: شیوع کووید-19به طور مرتب با ویروسی مقایسه میشود که من در رمان ترسناک «ایستادگی» خلق کردهام. از جمله این شباهتها میتوان به وجود رییسجمهوری همچون ترامپ اشاره کرد که ادعا داشت بهزودی واکسن این ویروس در اختیار همگان قرار خواهد گرفت! استفن کینگ در ادامه عنوان کرد: بعضیها میگویند من در کتاب «منطقهی مرده» نیز به قدرت رسیدن دونالد ترامپ را پیشگویی کرده بودم هرچند من ترامپ را از شخصیتهای ترسناک کتابهایم، وحشتناکتر میدانم، اما به نظر میرسد که این دو کتاب کار خود را کردهاند!…