نگاهی بر آنچه در این شماره خواهید خواند
هوش مصنوعی؛ نووم یا فرشته مرگ
مسعود ملکیاری
در مباحث نظری ادبیات علمی-تخیلی نقاط تمایزی هستند که واقعیت را از خیال جدا میکنند؛ پدیدههایی که دنیای داستانهای علمی-تخیلی را از دنیای پیرامون ما جدا میسازند و جهان تازه را شکل میدهند. دارکو سووین این پدیدهها را «نووم» نامید. هرچه علم در یکصد سال گذشته با شتاب بیشتری ناشناختهها را کشف کرده است، جنبهی محال و تخیلی این نوومها نیز برای انسان کمرنگتر شده است. اگر روزی ماسک بر چهرهی انسانها، تصویری آخرالزمانی از پایان جهان بود، کووید-۱۹ خیلی زودتر از زمان وقوع پیشبینی ادبیات و سینمای علمی-تخیلی، این تصویر را پیش روی انسان گذاشت. از اینرو دور از ذهن نیست اگر بگوییم به دلیل شتاب تصاعدی پیشرفت علم و تکنولوژی، در آیندهای نه چندان دور، نوومهای بیشتری معنای تخیلی خود را از دست میدهند و به پدیدههایی طبیعی در زندگی روزمرهی انسان تبدیل میشوند…
تازهها
حمزه طاهری
به گزارش ایمنا، بر اساس اعلام دبیرخانه جایزه نوفه نامزدهای نهایی بخش «رمان گمانهزن» طبق نظر هیأت داوران به شرح معرفی شدند:بهزاد قدیمی با «شومنامه تبر نقرهای»، ضحی کاظمی با «رنسانس مرگ»، هادی معیرینژاد با «قطعات گمشده»، شیوا مقانلو با «اسرار عمارت تابان» و مجتبی هوشیار محبوب با «امارت شر.»داوری بخش «رمان گمانهزن» جایزه نوفه بر عهده آکادمی ۷۹ نفرهای متشکل از مترجمان آثار ژانری، نویسندگان، طراحان کمیک، کارشناسان سینمای ژانری، پژوهشگران، هواداران و خبرنگاران حوزه کتاب است و بنا بر رأی اولیه این آکادمی، پنج نامزد به مرحله نهایی «رمان گمانهزن» راه یافتند.کتابهای برگزیده از نشر تندیس، نشر پیدایش و نیماژ هستند و در ژانرهایی متفاوت از وحشت گرفته تا فانتزی، علمیتخیلی و جنایی خلق شدهاند.نامزدهای مرحله نهایی بخش «رمان گمانهزن نوجوان» نیز مشخص شدند: آیدا پاکنژاد با «کلهکرگدن در غار آشوکا»، مهسا تکاپومنش بقایی با «تابستان من با خرس سیاه و شعر نو»، امین حسینیون با «داستان شهر دود»، فریده خرمی با «ملکه آبانبار» و فاطمه سرمشقی با «ادریس و مترسکهای تاریکلا»…
داستان مرگ تراخاشین
بهزاد قدیمی
…بیا از همین اول با هم رو راست باشیم. همه چیز را برایت توضیح میدهم تا خوب ببینی چه خبر است.من روح هستم؛ یا شبح؛ شبحی چیزی. یک بخار محو هستم که هر جا بخواهم میروم و هیچکس هم مرا نمیبیند. به ذهنت خطور نکند که نمیتوانم روی ارواح و اجسام اثر بگذارم. دلم بکشد سنگی را بلند میکنم و میاندازمش نزدیک خانهی خدا. من آزادم، توانمندم و تنها. دو تا بال برای خودم گذاشتهام، به رنگ سرمهای – بگذار بگویم به رنگ شب- و سر هم ندارم – الان به ذهنم رسید که به کارم نمیآید. ردایی سیاه تنم است که از بالاترین نقطهي تنم – که باید بگیری خرخره- تا پایینترین نقطه که معلوم نیست کجاست، افتاده. پس یک شبح بالادار بیسر رداپوشم که هستم.اما مایلم کَمکی هم دربارهي تو بگویم. کمکی مثل نمکی که آشپزان در غذایشان میریزند. زیاد چیزی ندارم بگویم. تو دو تا چشمی. ابرو و پیشانی و گونهای در کار نیست. دهانت را نبستهاند، از بیخ دهاننداری اصلاً. چهرهای در کار نیست. دو تا چشم هستی خارج از حدقه. پلک و مژه اما داری. پلکهایت و مژههایت برایت باقی مانده است و والسلام. میتوانی هر کجا که خواستی بروی و هر چیزی را که خواستی نگاه کنی. تو دو تا چشمی توی هوا، فضا، اتاق، ابر هر کجا. تو دو تا تخممرغ آبپزی که توی دیگ آب روی اجاقی. دیگ دارد میجوشد و آب تویش غلغل میزند و تو بالا میروی و پایین میآیی و پخته میشوی…
داستان یک عاشقانه
اریک فرانک راسل | هومن بابک
ژنرال رُمِین با عصبانیت غرید که: «امروز مشکلی که ارتش داره اینه که دیگه سربازهاش دربست در اختیار فرماندههای ارتشی نیستند. یه گله از سیاستمدارهای رای جمع کن، روانپزشکهای احمق و روانشناسها خرفت و یه مشت دستگاههای فشارسنج و ماساژور و چی و چی … و حتی…حتی اون مادرهای احساساتیشون، موی دماغشون میشن و سرباز جماعت رو احمق و خنگ و بچهننه بار میآرند.»هاردینگ سرش را به علامت رضایت تکان داد و گفت: «شاید حق با شما باشه.» میدانست که همه نیاز دارند تا این دیگ بخار داغ تخلیه شود.ژنرال گفت: «معلومه حق با منه. سربازم اون سربازهای قدیم. وقتی ما جَوون بودیم، همه چی سر جاش بود. دیگه هیچ چی شبیه گذشته نیست. خیلی تغییر کرده. اصلاً یه چیز دیگه شده. یه هچلهفتی از عُقدهها، قیدوبندها، سرکوبها و کلی بهانههای بچهگونه… جالبه که زمان ما با یکبار سرزنش و توبیخ، همهی اینها کاملا مداوا میشد.»…


مجله اینترنتی ویکی تماس
شماره 97 – ویکی علمی تخیلی
نسخه کامل گاهنامه را از اینجا تهیه نمائید
روح درون پوسته
امیرحسین قاسمی
روح درون پوسته به کارگردانی مامورو اوشی، یکی از مهمترین انیمههای علمیتخیلی در گونهی سایبورگ، اکشن و سایبرپانک به شمار میآید. مشخصترین ویژگی این انیمه، اشاره به مفهوم ادغام بیولوژی و تکنولوژی در عصر مدرن است. داستان در سال 2029 و در دورانی اتفاق میافتد که مردم به واسطه پیشرفت تکنولوژی، بسیاری از قسمتهای بدن خود را با قطعات مصنوعی جایگزین میکنند. ماتوکو (قهرمان داستان) یک افسر ویژه در سازمان پلیس امنیت ملی است. سازمانی که به مبارزه علیه تروریسم و مجرمان سایبرنتی در ژاپن اختصاص داده شده است. ماتوکو به دنبال یک هَکِر سایبرنتی مرموز با نام مستعار عروسکگردان میگردد. او پس از تجسس بسیار، پی میبرد که عروسکگردان هویت انسانی نداشته و در دنیای مجازی متولد شده است. عروسکگردان از طریق هَک کردن و ورود غیرمجاز به چیپهایی (E-brains) که در پشت گردن شهروندان قرار دارد، میتواند اطلاعات خود را از فضای اینترنت به مغز فرد هک شده انتقال دهد. ماتوکو یک افسر پلیس است ولی احساس میکند شباهت زیادی با عروسک گردان دارد. هنگامی که ماتوکو در نبردی آسیب میبیند، از همکار خود که نامش باتو است، میخواهد تا او را به عروسکگردان متصل کند تا شاید از این راه بتواند به هویت واقعی خود پی ببرد. ماتوکو در فضای سایبر-نت با عروسکگردان ادغام میشود و با وجود آنکه دیگر اثری از عروسکگردان باقی نمیماند، مخاطب کاملاً از این موضوع آگاه است که بخشی از وجود عروسکگردان در مغز ماتوکو به حیات خود ادامه میدهد…
داستان پروژه حوا – بخش نخست
ناشناس | شیرازه اسکندری
…آدام بهسرعت وارد دفتر کارش شد و بهسمت کامپیوتر رفت. میدانست امروز کار زیادی در پیش دارد و باید پروژهی نبوغآمیز و خاصش را به مدیران ارشد مجموعه معرفی کند.درست پشت سرش سوفی با لبخند گرمی وارد اتاق شد، آدام چشمکی زد و گفت: «دیشب خوب خوابیدی؟ صبح باید زود میاومدم اینجا. برا همین تنهات گذاشتم.»سوفی گفت: «خیلی زود خوابم برد. به راحتی میتونم رو کاناپهی خونت ساعتها بخوابم.» آدام لبخندی زد و سوفی ادامه داد: «حالا وقت این حرف ها نیست، تقریبا یک ساعت دیگه جلسه شروع میشه. لازم نیست دیگه چیزی رو یادآوری کنم. به نظرم هردومون برای این جلسه آمادگی داریم. باید بدونی چیکار میکنی، درست همونطور که تمرین کردیم. اگر از این مرحله بگذریم، باقیش دیگه چندان سخت نیست.»…